#دختر شیطون_پارت_41

کلافه رفتم سمت اتاق قبلیم و درشو که باز کردم از وسایل من چیزی نبود فقط یه چمدون مشکی بزرگ رو تخت بود که حتما مال کتی جون بود.
با حرص رفتم سمت اتاق ارسام . در اونم باز کردمو با کمال تعجب وسایل و ساکم کنار تخت بود
از طرفی دلشوره داشتم زود زنگ بزنم که عسل نخوابه و از طرفیم در یکی از اتاقا قفل و اون یکی هم مال کتی جون بود . درستم نبود بدون اجازه برم اتاق شخصیش .بیخیال شدمو نشستم رو تخت بزرگ ارسام . فوقش میاد بهش میگم دیگه ..
فوری گوشیمو از تو ساکم کشیدم بیرون و روشنش کردم . حتی میترسیدم روشنش بزارم . نمیدونم چرا دستام یخ زده بود .
تند تند شماره عسلو گرفتم . خوب بود عسلو داشتم . پنجمین بوق خورد ..
دیگه میخواستم قطع کنم که یه صدایی از پشت خط با ذوق جواب داد
- الو ؟؟ سلام نفسی . تویی؟
نفس راحتی کشیدمو لبخند زدم .
- سلام عزیزم . اره .خوبی ؟
- وای مرسی .معلوم هست کجایی تو ؟
یکم مکث کرد و اروم جواب داد
- دو روزم نیست رفتی دلم واست یه ذره شده . نمیشه بیای ببینمت ؟
- نه فعلا عسل . منم دلم تنگ شده . ولی نمیشه خواهری . خیلی اوضاع بده .تو کجایی ؟
با بغض گفت:
-پیش مامان بودم . که شمارت افتاد . کم و بیش حفظم . دویدم تو حیاط . الان تو حیاطم .
یکم مکث کرد.
- همون حیاطی که هممون دور هم جمع میشدیم . شبای جمعه !
صدای گرفتش ناراحتم کرد .خیلی ناراحت ....
کی برمیگردی ؟؟
منم بغض کردم
- همون روزایی که هنوز سامان پست فیلش یاد هندستون نکرده بود و میگی ؟. همون روزایی که بابام اوج زور گفتنش تو خالی دیدن بشقاب غذام تموم میشد.
دیدی چی شد عسل ؟
صدای گریش دلمو ریش کرد . کمتر از خواهر نبود برام . نمیشد تحمل کرد.
نفس عمیق کشیدمو سعی کردم لحنم شاد بشه . ولی لحن شاد باصدای لرزونم جور نبود ...
- اه ! بسه دیگه . لوس ننر ! جمع کن بابا حالمو بهم زدی . همین روزا برمیگردم شروع میکنم حرص دادنت بعد میگی کاش همونجا مونده بودی !!!
یکم سکوت برقرار بود و بعد بدون اینکه تو صدای لرزونش اثری از شادی معلو
م باشه جواب داد
-کجا ؟
- چی کجا !؟
- کجایی نفس ؟؟
- خونه ی یه دوست .
- کی ؟
- عسل !؟

@romangram_com