#دختر شیطون_پارت_39

همین که تند برگشتم از خنده منفجررررر شدم ...!!
ترلان با ب*ا*س*ن مبارک پخش زمین شده بود .گویا از ابی که روش تخلیه شد کف پاشم خیس میشه واینا .
خلاصش کنم براتون کلا برجستگی مرجستگی بر باد هوا !! همه خوابید .!
ترلان که دید دارم از خنده میزو گاز میگیرم با حرص بلند شد بیاد مثل ادامس بجوتم که هنوز قدم از قدم برنداشته دوباره گفت بووم !!
یه بار دیگه.
ایندفعه با کمر افتاد . دیگه من کلا رفته بودم رو سایلنت و باید با کاردک جمعم میکردی. وای خدا اصلا صحنه ای بود دیدنی !!
ترلان که کمرشو گرفته بود و فقط یه تلنگر میخواست تا بزنه زیر گریه...
موهاش همه سیخ شده بود و لباساشم که خیییسسس . داشت عین نامادری سیندرلا نگام میکرد
اونقدر بلند قهقهه میزدم که اصلا کتی جونو ارسامو ندیدم!!
وای خدا امروز روح همه رو شاد کردمااا قدر منو بدون !!
ترلان همونجوری نشسته بود و وسط ناله هاش قیافه ی منو که میدید خندش میگرفت ..
حالا صحنه رو داشته باش ..
من پشت میز از خنده کف خونه پلاسم . ترلانم عین گوجه له شده رو زمین پخش شده بود و یه دقیقه میخندید یه دقیقه گریش میگرفت .
کتی جونم اونور به دیوار تکیه داده بود و میخندید.البته این ارسام بیشعور سعی میکرد جلو خندشو بگیره که جدی بودنشو حفظ کنه ولی قیافش شده بود کپ گوجه
بلند شدم. از بس خندیده بودم دلم درد میکرد .رفتم سمتشو دستشو کشیدم که با اخ و اوخ بلند شد .
امروزم کلا موجبات شادی و خنده شده بودم .(حالا نکه همیشه نیستی)
بعد یه پس گردنی شیرینی که از سمت ترلان دریافت کردم. به خنده هامون خاتمه دادیمو رفتیم واسه قسمت خوشمزه داستان . ینی ناهار ...
کتی جون که از خنده صورتش سرخ شده بود دستشو انداخت دور گردنمو منو به خودش فشار داد و با خنده بهم خیره شد
- وای نفس . تو شیطونم هستی پس ؟
ینی یه بار بتونی این بلا رو سر ارسام دربیاری ادب بشه میشی فرشته ی من !!
منم که کلا از خدا خواستههه !!
نیکی و پرسش ؟ همچین سوسکش کنم دیدنی .. همینکه اومدم یه چیزی بگم با حرف ارسام کلا خفه شدم.
_مامان جان ادم عشقشو
اینجوری ادب نمیکنه که !!
بعد یه نگاه معنی دار به من کرد و منم که خنگ ! نگرفتم .
کتی جون سرخوش خندید و شیطون منو نگاه کرد که با اینکه نگرفتم ولی بازم خجالت کشیدم .
جلل جالب ,خودمم تعجب کردم
منو خجالت؟؟؟ چه چیزای جدیدی ....
با حرف بعدی کتی جون کل مطلبو گرفتم عین لبو سرخ شدم .
-اوه . بله بله . روش نوین خانوما رو یادم رفته بود در ادب اقایون و بعدم به من یه چشمک زد...
دیگه هر جور بود خودمو جمع و جور کردم.
دور میز ناهار خوری نشستیم و مشغول خوردن غذا شدیم ,منم دیگه تا آخر غذا سرم پایین بود و چیزی نگفتم .
این حرفا و شوخیاشون واسه منی که این همه خودم ته انحراف بودمم گرون تموم میشد

@romangram_com