#دختر_آبشار_پارت_17
من :- په نه په ،ولش بیا کمکم کن جای این کارا.
بعدم همه ماجرا رو واسش تعریف کردم و گفت تو راهه ؛
همینطور که تو فکر بودم دیدم اون مرده داره میاد طرفم دستشم یه چاقوهه
مامان من نمیخوام بمیرم
داشتم تو دلم خدا رو التماس میکردم که اون اومد و طناب پامو باز کرد و منو
گرفت ! به چه جرعتی ؟ منم حرصم گرفت واسه همین محکم دستشو نوک زدم
اون اخ و اوخش در اومد و چاقو پرت شد یه جای دیگه ! یوهو
منم داشتم میدویدم اخه یه بالمو زخمی کرد این مرتیکه
یه دفعه احساس کردم پشتم میسوزه !
یه نگاه کردم ،چی میدیدم
پرای دممو اون مرتیکه کنده بود و تو دستاش گرفته بود و دنبالم میدویید
من رو پرای دمم حساسم !
عمرا ولت کنم ! واسه همین پرامو دادم بالا و به سمتش حمله کردم میپریدمو سرو
صورتشو نوک میزدم اونم در این بین پرامو میکند
ارتین
بعد از اینکه یه ضربه به گردنش زدم و بیهوش شد اونو با طناب از یه درخت اویزون کردم
romangram.com | @romangram_com