#دو_نقطه_متقابل_پارت_137
...._
_من چه می دونم !؟ .. به روی خانم میخندی پررو می شه ! دیروز داشت از سرو کولم بالا میرفت . چی کارش می کردم
...
....._
_غلط کرده اشتباه برداشت کرده ! مگه من باهاش شوخی دارم ؟!
....._
_به همین خانم احمدی که انقدر کری می خونه بگو ، امید گفت اگه از اون شرکت اخراجش نکنه امید نیست .....
و تلفنو قطع کرد .
قضیه چی بود !؟ ... خانم احمدی کی بود ؟! ... برای چی باید امید باهاش بخنده که اون پررو هم بشه !؟ ....
با فضولی که کل وجودمو گرفته بود اخمو ، مثل خودش گفتم :
_خانم احمدی کیه !؟ .... چی شده که پررو شده !؟ ... چی کار کرده !؟
امید _چی !؟
_می گم چی شده که به روش خندیدی پررو شده ..!؟
امید مکثی کرد و بعد پوز خندی زد و از جاش بلند شد . کیفش رو برداشت و رو به من گفت :
_زن ما رو تو رو به خدا ! ... تا حرف یه زن دیگه میاد ، فکر می کنه شوهرش بهش خیانت کرده ! ... خاک بر سر من !
و بعد از آشپزخونه خارج شد و به سمت در رفت ...
هنوز تو هنگ بودم . اما منظور من که این نبود ! فقط می خواستم بپرسم چی شده ، همین ! حالا پیش خودش میگه
اینم از نگین . تا بیشتر از این فکر های مزخرف درباره ی من مغزشو پرنکرده باید بهش توضیح بدم . در که بسته شده
بود تازه فهمیدم امید رفته ... باید سریع می رفتم تا صداش بزنم وایسته ... از جام بلند شدم و خوابالودگیم باعث شد
یه جوری سرم گیج بره برای همین به زور بلند شدم ، صندلی رو پس زدم و اومدم سریع حرکت کنم که .... که پام به
پایه ی صندلی گیر کرد و محکم به زمین خوردم ....
اولش شکه شده بودم و هیچ کاری نمی تونستم بکنم ... حتی نفسم هم به زور بالا میومد چه برسه به جمع و جور
romangram.com | @romangram_com