#درگیرت_شدم_پارت_34

بعد گفتن باشه شنودو قطع کردم.تا از دستشویی بیرون اومدم دره اتاقم باز شد.
(الان یقین پیدا کردم تو اتاقم دوربینه چون اگه نبود اینا مثل چی
سرشونو نمیندازن بیان تو، برای اینکه ممکنه من لباس نداشته باشم،
البته از این نفهما بعید نیست که این چیزا حالیشون نباشه. )
همون گوریلی بود که اون موقع میخواست منو درسته قورت بده.
_راه بیفت.
از اتاق بیرون رفتم و اونم کنارم اومد.
از راهروی نسبتا روشن که روی درو دیواراش پر قاب عکس بود
گذشتیم.
روبه روی یه اتاق وایستاد.
_اینجا اتاق اقاست، برو تو.
در زدم و اروم رفتم داخل.
همه جا تقریبا تاریک بود. فقط یه حاله ای از نور ماه قسمتی از اتاقو
روشن کرده بود.به اطراف نگاه کردم. سعی داشتم ببینم این هومن کجاست، که با
صداش به سمته راست نگاه کردم.
_درو ببند.
درو اروم بستم و دوباره به سمت صداش برگشتم. درست معلوم نبود
فقط یه چیزی مثل سایه به چشم میومد.

romangram.com | @romangram_com