#درگیرت_شدم_پارت_155

هردومون از ترس نفس نفس میزدیم که من به طرف در چرخیدمو با
قیافه خندون پرهام روبه رو شدم.
حالا تعجبم از ترسم بیشتر شده بود.
پرهامو اینجور کارا!!
احساس میکنم این شیطنت پرهام یکی از نشانه های ظهور امام زمانه.
من با دهن باز به پرهام نگاه میکردمو پدرام با اعصاب خراب تند تند
نفس میکشید.
بیچاره خیلی بد از خواب پرید.
پرهام اون یکی صندلیه چرخ دارو برداشت.
کنار صندلیه من گذاشتو نشست.پرهام با شیطنت گفت: چیه، چتونه شماها؟!
یهو منو پدرام باهم بهش گفتیم: ساکت شو.
خندم گرفت اما ابهت خودمو حفظ کردم.
پدرام که تازه پرهامو شناخت یه پوزخند زدو گفت: بَه ببین کی
اینجاست پرهام خان.
پرهامم متقابلا پوزخندی زدو گفت: اینجا بهت خوش میگذره پدرام
خان؟!
_انقدر تو و اون عموتو پسرعموت ضعیفید که زورتون به منه دستوپا
بسته رسیده. برید خداروشکر کنید که من الان نمیتونم کاری بکنم

romangram.com | @romangram_com