#درگیرت_شدم_پارت_123
دوباره نازلی گفت: سهراب دلیلی نمیبینه تا بهت توضیح بده.
اینبار سهراب رو به نازلی با اخم گفت: بس کن دیگه. یعنی چی که
ربطی بهش نداره؟؟؟ اونم یکی از ماهاست پس باید بدونه. لطفا دیگه
بی موقع حرف نزن.
نازلی با عصبانیت و بغض از جاش بلند شدو گفت: سهراب تو از
دیشب چت شده؟ همش دعوا داری باهام. اون از صبحی اینم از الان
که به خاطر این دختره با من دعوا میکنی. یادت باشه سهراب خان
یادت باشه.بعد با نفرت به من نگاه کردو رفت.
الان تقصیره من این وسط چیه؟!
همیشه مظلوم واقع میشم هعی.
سهراب چشماشو بستو با دستاش شقیقه هاشو ماساژ داد.
_خوبی؟! چرا اینجوری شد یهو؟!
با همون چشمای بسته گفت: اره خوبم. خودمم نمیدونم چرا اینجوری
میکنه.
بعد با خودش زیرلب چیزی گفت که من نفهمیدم.
اهانی گفتمو با یه معذرت خواهی رفتم بیرون.
نیازی نبود لباسامو عوض کنم.
یه شلوار دم پا با یه تونیک تا چند سانت بالاتر از زانوم پوشیده بودم
romangram.com | @romangram_com