#دردسر_پارت_186
با صدای ایستادن اسانسور لرزیدم
مشتاق برای دیدارش
کلید و انداختم تو در ،
در باز شد ..
بغلش مهمون یکی دیگه بود
یکی که
نگار بود
رعشه ای به تن نیمه جونم افتاد
چقدر عاشقانه .
نگار دیدتم
چشمای پر از اشکمو دید
درو بستم و دویدم
صداشونو شنیدم اما دویدم
خواستم فرار کنم
از خودم
romangram.com | @romangram_com