#دردسر_پارت_166

بازوهامو توی دستاش گرفت و با همه زور و حرصش اون قسمت و فشار میداد.

این حرکت باعث شد تعادلم و از دست بدم و به عقب بیوفتم و کفش عروسکیم از پام در بیاد و کف پام فرو بره تو تیکه های شیشه خورد شده روی زمین .

بی اختیار جیغ زدم .

تیکه های شیشه فرو میرفت داخل پام.

بازومو از دستش کشیدم بیرون و همون گوشه دیوار که شیشه ای نریخته بود نشستم .

نگاهی به پای داغونم انداختم . بدجور خون میومد .

صداش بلند شد

-من ... من خیلی ... خیلی متاسفم نمیخواستم .....

میون حرفاش پریدم و غریدم

-خفه شو ..

صداش حالت تعجب گرفت و گفت

-داری گریه میکنی؟

با جیغ گفتم

-نه انقدر شیشه رفتن تو پام بهم حال داد دارم قهقهه میزنم ..

تازه متوجه پام شد و نالید


romangram.com | @romangram_com