#درنده_ولارینال_پارت_93
الویس نفس نفس زنان گفت :
- حالا اگه بکشیش اونم تبدیل میشه .
آدریان با تحیر گفت :
- تو واقعا فکر کردی من نمی تونم یه نوزاد تبدیل شده رو بکشم ؟ تو هنوز نفهمیدی کسی که تبدیل میشه عملا مرده محسوب میشه ؟ یا می خوای تمام ابدیتت رو صرف نگهداری از یه خون آشام یک روزه بکنی ؟!
الویس مچ دستش را از روی دهان آیدن برداشت و به او چشم دوخت .
- ازش بگذر آدریان .
آدریان سریع تر از یک چشم به هم زدن ، آیدن را از الویس ربود . الویس به سمت آدریان یورش برد اما دستی قدرتمند او را دوباره به دیوار کوفت . رزا چشمان اقیانوسی اش را به الویس دوخت و گفت :
- من با این کار موافق نیستم الویس .. اما اگه بخوای به آدریان صدمه بزنی ... با من طرفی
الویس دست رزا را پس زد اما باز هم از بازوان قدرتمندش رها نشد . آدریان انگشت میانی و اشاره اش را روی قلب نوزاد گذاشت ، نمی خواست مرگ دردآوری به او بدهد . باید درست در قلبش می زد . تپش های تند و کوتاه قلب نوزاد و بالا و پایین رفتن سینه اش ، پشت آدریان را لرزاند . چشمانش را بست و دستش را روی بدن عریان نوزاد کشید . استخوان ها و دنده های کوچکش زیر انگشتان آدریان می لغزید . دسته چاقو را فشرد و دستان لرزانش را سفت گرفت تا سینه نوزاد را بدرد . سعی کرد تخت با شکوه شاهی و تاج سنگینش را پیش چشم بیاورد . زیر لب با خودش گفت :
- یالا آدریان ... تو گریسیا رو کشتی ... این یکی نباید اونقدرها هم سخت باشه .
فریادی زد و چشم گشود . خواست دستانش را پایین بیاورد اما انعکاس اسمان در نگاه کوچک و چشمان ریز نوزاد قلبش را تکان داد . دستش شل شد و چاقو را به کناری انداخت . روی زمین نشست . پیشانیش را روی یکی از زانوهایش گذاشت و با عصبانیت فریاد کشید :
- لعنت بهش ... نمی تونم .
رزا الویس را رها کرد و به سمت آدریان دوید :
- حالت خوبه ؟
آدریان سر گرداند و به آیدن نگریست و گفت :
romangram.com | @romangram_com