#درنده_ولارینال_پارت_88

بریان دندان قروچه ای رفت و پاسخ داد :

- نه کاملا ...

* * *

شیلا تعظیمی کرد و گفت :

- به من اجازه مرخصی می دید ؟

آدریان سر تا پای شیلا را در لباس ابریشمی و نازک آبی رنگش برانداز کرد و گفت :

- چیزی هست که لازم داشته باشی ؟

شیلا زیر لب پاسخ داد :

- نه چیزی که شما بتونین بهم بدین .

آدریان اخم کرد و گفت :

- باشه ... می تونی بری .

شیلا سر خم کرد و با گامهای آرام از او دور شد . آدریان به قدم های او خیره ماند ، تا لحظه ا که در سرسرا را پشت سرش بست . سپس رو به نگهبان کرد و گفت :

- اون دو تا رو بیارین .

در باز و چهار سرباز و دو زندانی وارد شدند . آدریان روی تخت جا به جا شد و پرسید :

- خب ؟

یکی از سربازان گفت :

romangram.com | @romangram_com