#درنده_ولارینال_پارت_87
- من اسمش رو جنایت نمی ذارم الویس ... منم یه جاودانه ام و همه آدمایی که دوستشون داشتم رو از دست دادم .
- خوبه دست کم تو درک می کنی .
بریان لبخند محوی زد و گفت :
- من اسمش رو می ذارم خودخواهی .
الویس اخم کرد :
- یه جوری حرف می زنی انگار خودت اینکارو نکردی ... کریشنا هم از تکشاخ ها تغذیه می کرد .
نام کریشنا مانند آب یخی روی لبخند محو بریان شد :
- این انتخاب من نبود .. اون از بیست و چند سالگی به بعد ... تصمیم گرفت این راه رو به خاطر جاودانگی انتخاب کنه و من مخالف سرسختش بودم . اون مثل آیدن نمی شد ... اون تبدیل نمی شد .
لحن غم انگیز بریان ، الویس را از ادامه بحث منصرف کرد و ساک شد .
سالار و تئون شانه ای بالا انداختند و از آنها فاصله گرفتند . الویس و بریان و روهان دوباره هم گام شدند . الویس اما سکوت سنگین حاکم را اینگونه شکست :
- متاسفم . هیچ وقت فرصت نشد ، درست و حسابی اینو بهت بگم بریان ، اما به خاطر اتفاقی که برای کریشنا افتاد متاسفم و واقعا هستم ... من می تونم بفهمم از دست دادن کسی که براش پدری کردی ، چقدر سخته .
بریان نگاهش را دزدید و لحن غضب آلودی گفت :
- من پدرش نبودم الویس . _ دوباره سرگرداند و به چشمان سبز الویس که آینه وار تصویرش را انعکاس می داد ، زل زد و ادامه داد _ من عاشقش بودم .
الویس چشمانش را گرد کرد :
- اما تو عموی اون محسوب می شدی ...
romangram.com | @romangram_com