#در_انتظار_چیست_پارت_106


- چه عطری زدی ناکس!

لبخندی زد و با لودگی گفت:

- دیگه خواستم کم نیارم دیگه.

از آغوشش بیرون آمد و با صورتی درهم‌رفته و نگاهی شاکی گفت:

- نه، کی گفته قراره کم بیاری؟ وای علی نمی‌دونی که چه‌قدر خوشحالم! قراره تو رو به خانواده‌م نشون بدم. تو این مدت کوتاه خیلی بهت وابسته شدم، فکر نمی‌کردم یه مرد بتونه این‌طوری تحت‌تأثیر قرارم بده.

با مسخرگی نوک بینی‌اش را کشید و با لحن خندانی گفت:

- دیگه ما اینیم دیگه... خب راستش، منم فکر نمی‌کردم بتونم دختری مثل تو رو به خودم جذب کنم.

چشمکی تحویل داد و با لحن شیطنت‌آمیزی گفت:

- جذب کنم چیه... تور کنم.

ارسلان سرش را به دوطرف تاب داد و گفت:

- حالا همون.

همچنان دستش دور کمر شینا بود. شینا تابی به بدنش داد و با خوشمزگی گفت:

romangram.com | @romangram_com