#چشمان_سرد_پارت_29


بهنازصدام زد.درروبازکردم تاببینه

-وای طنین چقدربهت میادبااینکه اولش مخالف بودم اماواقعا عالیه

خودم هم قبول داشتم خیلی قشنگ توتنم نشسته بودلباس روحساب کردم وبعدازخریدیه ست کیف وکمربندوالبته یه کفش مشکی پاشنه ده سانتی که به اصراربهنازواسه لباسم خریدم ازپاساژاومدیم بیرون

-تونمیخوای به من یه چیزی بدی بخورم این همه دنبالت راه گزکردم

-ای کاردبخوره تواون شکمت.حالامگه چکارکردی





-خیلی روداری.خوبه تومیخواستی خودشیرینی کنی.

-باشه بابابریم بستنی بخوریم که من هم خیلی ه*و*س کردم

بعدازاین که بهنازبایه آرایشگاه واسه جمعه هماهنگ کرداونورسوندم خونه!

اه حالاآرایشگاه میخواستم چکار؟ازدست این بهناز.

...

آریا

داشتم کراواتم رومیبستم که آراداومدتو.سوتی زدوگفت

-باباشاهکارکردی.مثل اینکه بایدیه آمبولانس پشتت راه بندازیم

-چی میگی تو

-به خداراست میگم امشب توکشته مرده زیادداری

-حالانیست خودت دسته کمی ازمن داری

بهش نگاه کردم یهکت وشلوارسفیدجذب تنش پوشیده بودبایه کراوات صورتی وپیراهن یاسی موهاش روهم خیلی شیک فرستاده بودبالا

وقتی خوب آنالیزش کردم.بایه حالت زنونه نازکردگفت

-چشات رودرویش کن مرتیکه هیز.من خودم شووردارم

بهش خندیدم وبه خودم توآینه نگاه کردم یه کت وشلوارمشکی وپیراهن هم رنگش به علاوه کراوات نقره ای .موهام روهم کج داده بودم بالاکه کمیش ریخته بودتوپیشونیم.نه خوب چیزی شدم به خودم لبخندزدم که صدای آرادبلندشد

-ذوق مرگ نشی یه وقت.دیگه اون موقع نمیرسی کشته مرده داشته باشی

-خفه شوزودباش بریم

-عجب رویی داری.منو علاف خودش کرده بعد میگه زودباش

بعدازای حرف هم به سرعت رفت پایین من هم ساعتن روبه مچم بستم وبعدازبه قول آرادیه دوش ادکلن اومدم پایین

مامان توسالن وایساده بودکه بادیدن مادوتاگفت ایشالالباس دامادیتون بعدهم ماروب*و*سید

آراد-خداوکیلی دلم یه جشن حسابی میخواست تایه کم تیپ بزنم برم میون جنس لطیف

-خاک برسرت پسرتواینقدرعقده داری؟


romangram.com | @romangram_com