#چشمان_سرد_پارت_30
- نبایدداشته باشم.آخه درسته توستادهم جنس خانم هست امااوناهیچ کدوم لطیف که نیستن هیچ ازهرچی مرده هم زمخت ترن.
-دیوونه
-نه بگو.خودت بگو!من دروغ میگم توبگودروغ میگم.
بعدازاین حرفش دستاش روبردبالاوگفت
-خدایاعمه حسام روازفحش مسون بدارکه این جشن روترتیب داده.عجب گل پسری تربیت کرده خاله.کلاتوخط جشن وبزن وبکوبه.خداارواح رفتگانش روبیامرز
-بسه دیگه پیاده شورسیدی.
درماشیم کمری شیکم روبستم ورفتیم تو
داخل بعدازتبریک به حسام واحوال پرسی بانامزدش رفتم ورویکی ازمبلالم دادم آرادهم رفت مقداری خوراکی همراه نوشیدنی آوردسرم روبلندکردم تاطرفاروازحسام بگیرم که ازدیدنش یه لحظه جاخوردم.تواون لباس مثل الماس میدرخشیدبیشترازاینکه ازحضورش تعجب کنم ازاین که بایه حالت متفاوت میدیدمش تعجب کردم داشت همین طوردوروبرش رونگاه میکردکه یه دفعه متوجه من شدانگاراون هم تعجب کرده بودامازودبه خودش اومدوسری تکون داداما من بدون اینکه روخودم بزارم برای اینکه بیشترضایع بازی درنیارم سرم روچرخوندم که متوجه شدم طرلان نامزدحسام به طرفش دویدوگفت آبجی جونم خوش اومدی.هون لحظه آرادگفت
-سرهنگ رستگاراینجاچه میکنه؟
شونه ای بالاانداختم بیخیال نوشیدنیم رومزه مزه کردم واصلابهش نگاه نکردم گرچه تیپش طوری بودکه وسوسه ام میکردنگاهش کنم
....
طنین
اه خسته شدم ازهرچی آرایشگاه وآرایش بدم میادموهام روتامیتونست کشید!
بهتره زودترلباس بپوشم وبرم که دیرشد
بعدازاین که حساب کردم اومدم وسوارماشینم شدم وبه سمت خونه حسام اینا رفتم مهمونی روتوخونشون گرفته بودن
نمیدونم چقدرتوراه بودم که رسیدم بلافاصله ماشین روپارک کردم ورفتم تو!
ازخدمتکارشون خواستم تاجایی روواسه تعویض لباس نشونم بده تابعدبرم سراغ طرلان ونامزدش
بعدازاینکه مانتووشالم روبرداشتم وحریرروروی شونه هام مرتب کردم رفتم بیرون
داشتم اطراف رونگاه میکردم که متوجه اش شدم اهاین پسره ی ازخودراضی اینجاچکارمیکنه ولی ازحق نگذریم خوش تیپ شده بودبرای اینکه تابلوبازی درنیادسری به معنای سلام براش تکون دادم که بدون اینکه بهم توجه کنه سرش روچرخوند!عوضی!دلم میخوادحالت روبگیرم!دستام روبرای اینکه خودم روآروم کنم مشت کردم که همون لحظه صدای طرلان اومد
-آبجی جونم خوش اومدی
ازاین که طرلان رومیدیدم خوشحال شدم هیجان اون میتونه منوازفکرکاراین عوضی دورکنه
-بیابریم پیش خانواده حسام
-باشه عزیزم فقط اگه میشه اول نامزدت روببینم تاازش به خاطراون روزعذرخواهی کنم
همون لحظه صدای حسام اومد
-به خواه*ر*زن گرامی خوش اومدی!
-سلام مرسی جناب داماد!تولدت مبارک
-خواهش میکنم
باهاش دست دادم وبعدازاینکه هدیه اش روتقدیم کردم گفتم
-راستش خیلی خوشحال شدم که دوباره دیدمت بایدازت به خاطررفتاراون روزم عذرخواهی میکردم.راستش من یه کم اخلاقم تنده!
-البته به گفته طرلان فکرکنم درمقابل آقایون تندی!
romangram.com | @romangram_com