#چشمان_سرد_پارت_194
اون هم کمکم کردکه روسریم رومرتب بپوشم
نگاهی به ساعت انداختم دیگه کم کم بایدمیرسیدپس منتظرموندم تابیاد
...
آریا
باورم نمیشدکه طنین زنگ زده باشه!گوشی هنوزتوی دستم خشک شده بودکه یه دفعه صدای آرادبلندشد
-آریاکجایی؟
برگشتم باتعجب بهش نگاه کردم وگفتم
-توکی اومدی داخل؟
-خوبه والا!دوساعت دارم صداش میزم تازه میگه توکی اومدی تو
بعدهم بااخم بهم نگاه کردکه بادیدن حالت من که هنوزشوکه بودم گفت
-بابادرزدم دیدم جواب ندادی سرم روآوردم تودیدم به گوشیت زل زدی ولبخندمیزنی.تعجب کردم اومدم توهرچی هم که صدات میزدم متوجه نمیشدی مجبورشدم دادبزنم تابفهمی
-آهان.
دوباره بافکرطنین لبخندی زدم که دوباره صدای آرادبلندشد
-خل شدی؟چراهی لبخندمیزنی؟
-هیچی بابا!حالاچکارم داشتی؟
باتعجب بهم نگاه کردوگفت
-دیگه دارم بهت شک میکنم
بعدهم اومدجلو ودستش روگذاشت روپیشونیم وگفت
-تب هم که نداری.حالت خوبه؟مریضی؟
-هیچ معلومه توچی میگی؟کارت بگوبایدبرم جایی!
-خوب منم اومدبودم که بریم جایی.یعنی بریم خونه
-خوب جونت دربیادزودتربگوچکارداری.من خونه نمیام کاردارم
بااخم گفت
-کجابه سلامتی؟
دوباره لبخندبه لبام برگشت که آرادگفت
-نمیخوادبگی.فهمیدم میخوای بری طنین روببینی
من هم سرم روتکون دادم که ادامه داد
-توکه هرروزبعدازظهرمیری میبینیش چراحالامیخوای بری پیشش؟
-دیگه دیگه
-زهرمار!بگودیگه
romangram.com | @romangram_com