#چشمان_سرد_پارت_186

باتعجب بهش نگاه کردم که گفت

-چیه؟چرااینجوری نگام میکنی؟مگه دروغ میگم؟

-من دماغوام؟

-آره

خودم روجلوترکشیدم وگفتم

-واقعا؟

اون هم توی چشام نگاه کردوازحالت من لبخندی زدوگفت

-نه!

دیگه بیشترازاون نبایداونجامیموندم.زیادی داشت توچشمم شیرین میشد

لبخندی زدم وخودم روعقب کشیدم وگفتم

-هووم!من میخوام برم برای خودم قهوه بگیرم.توهم میخوای؟

سرش روباذوق تکون دادوگفت

-آره!خیلی دلم میخواد.یادم نمیادآخرین بارکی قهوه خوردم

-پس من میرم دوتاقهوه داغ بگیرم بیام باهم بخوریم

اون هم سری تکون دادومن اومدم بیرون

ازاتاق که اومدنم بیرون نفس حبس شده ام رودادم بیرون وکمی بعد که به حالت عادی برگشتم به سمت کافیشاپ بیمارستان رفتم ودوتاقهوه گرفتم باکیک شکلاتی.

خودم که خیلی دویت دارم حدس میزنم طنین هم دوست داشته باشه چون همیشه باخودش شکلات داشت

کارم حدودنیم بیست دقیقه طول کشید.نزدیک اتاقش بودم که صدای جیغ طنین توجه ام روجلب کردبه سرعت به طرف اتاقش دویدم وداخل شدم.داشت جیغ میزدوخودش روازپرستاری که اونجابوددورمیکرد

وسایل دسم روروی زمین گذاشتم وفورابه طرفش رفتم که تامنودیددستم روکشیدطرف خودش وپشت من پنهان شد

-آریانزار!نزاردوباره به من موادبزنن

برگشتم باتعجب بهش نگاه کردم که دیدم نگاش به دست پرستاره

توی دستش یه سرنگ بودکه قصدداشت اونوبه طنین تزریق کنه

پرستار-نمیزاره بهش سوزنش روبزنم

ازاین همه بیفکری عصبی شدم وگفتم

-مگه شمانمیفهمی که اون هنزنسبت به سیرنگ حساسه؟وضعیتش رونمیبینی؟

پرستارهم عصبانی شدوگفت

-چرادادمیزنی؟آقا!دکترش گفته

-دکترش غلط کرده باتو.نمیبینی اذیت میشه تاسرنگ رومیبینه.اصلامن میخوام دکترش روببینم.

-یعنی چی؟من بایدسوزنش روبزنم

-نه خیرتادکترش رونبینم نمیزارم بهش تزریق کنی

romangram.com | @romangram_com