#چشمان_سرد_پارت_181
چشای دوتاشون گشادشد
حسام-طنین ازتوخواست که بمونی؟
نیشم روبازکردم گفتم
-آره!
حسام-شوخی که نمیکنی؟
سرم روبه طرفین به نشونه نه تکون دادم که نیش اون دوتاهم بازشد
امادوباره آرادیکی دیگه زدتوی سرم وگفت
-خاک برسرت چه ذوقیم میکنه!دختره ازت خواسته بشی حمال وجون بکنی بعدتوذوق میکنی؟
حسام -گمشوآراد!این که گفته بمونه هزارتامعنی ازش بیرون میاداونوقت تواینوازکجات درآوردی
بعدهم حسام زدتوی سرش وگفت
-خاک برسرت!به خاطرهمینه رودست خاله موندی
آرادهم لباش روجمع کردوباحالتی که مثلاگیج شده سرش روخاروندامابلافاصله بعدخندیدوگفت
-همین شمادوتاخودتون روگرفتارکروکدیل کردین بسه!من همینجوری روبیشترمیپسندم
من وحسام هم باهم گفتیم
-نامزدمن کروکدیل نیست
بعدهم هردومون باهم خندیدیم
همون لحظه طرلان پیداش شدکه آرادگفت
-کروکدیل کوچیکه اومد
وباتوسری حسام روبه روشد
طرلان-چتونه شماهی میزنین توی سرهمدیگه؟مگه بچه این؟ازقدوقوارتون هم خجالت نمیکشین؟
ماهاهم نیشمون روبازکردیم که فکرکنم به عقلمون شک کرد
قهوه هاروگرفتم روبه روش وگفت
-بفرمایین طرلان خانم ایناروببرین فکرکنم همه خسته شده باشن یه لیوان قهوه داغ میچسبه
لبخندی زدکه به شدت شبیه لبخندای طنینم بود.دلم برای لبخندای قشنگش والبته کمیابش تنگ شد
-وای ممنونم!خیلی لطف کردین
-خواهش میکنم.کاری نکردم
اون هم دوباره لبخندی زدوقهوه هاروگرفت ورفت طرف بقیه
romangram.com | @romangram_com