#بلو_پارت_69


طاهر-نه دارم راهنمایی میکنم.

مادرجون-شراره برو ناهارتو درست کن.

شراره-تا وقتی شماها پشت این "اشاره به من" درمیایید همین آش و همین کاسه است. صبح اسماعیل زنگ زد گفت کل میدون متلک بارنشون کردن.

طاهر-کل میدون غلط کردن، میدونی چه میدونن پگاه بچه ی ماست؟

شراره یه آن سکوت کرد و بعد گفت:

-حتما عکس شمارو دیدن.

-من عکس از خانواده ام ندارم.

شراره-خوبه پس، بی صاحاب بودنتو...

رضا جدی تر بدون اینکه به شراره نگاه کنه گفت:

-مادرجون و باباجون هستند، طاهر هست، این سه نفر نباشن من هستم.

«به شراره نگاه کرد و ادامه داد:» دیگه نشنوم بگید بی صاحابه! پگاه صاحب نمیخواد خانواده میخواد که ما هستیم، ولی میخواد که ما هستیم، حامی میخواد که ما هستیم.

شراره پوزخند کمرنگی زد و در حالی که میرفت گفت:

-پس کلاهتونو بالاتر بکشید، بچه اتــــون دیشب دست به دست شده.

romangram.com | @romangram_com