#بلو_پارت_68
-چرا ساکت بشم؟ مادرجون شما ندیدی؟ نشده یه زنی تو کوچه داد بزنه سر یه مردی که مزاحمش شده؟
شراره-اون بی گناهه ولی تو خودت کرم داری.
طاهر-زن داداش.
«نفسشو محکم فوت کرد که خودشو کنترل کنه و ادامه داد:» لطفا چیزی نگو.
شراره-از اون مادر....
«طاهر داد زد:» زن دادااااااااش!
زدم زیر گریه و رو به ارسلان گفتم:
-دوتا هم تو بگو، بگو اینا حرفای دیشب توئه.
ارسلان از جا بلند شد و شروع کرد به راه رفتن، مادرجون کنار من نشست و سرمو خم کرد وبوسید و گفت:
-مادر...مادر گریه نکن، مگه منو باباجون مردیم که تو گریه میکنی؟
شراره-چرا دارید لاپوشونی...
«رضا برگشت شراره رو نگاه کرد و شراره حرفشو خورد. طاهر رفت در خونه رو باز کرد و گفت:» زن داداش بفرما....
«شراره با چشمای گرد گفت:» داری بیرونم میکنی؟ آفرین باریکلا به تو آقا طاهر.
romangram.com | @romangram_com