#باران_بی_قرار_پارت_52
_ خانومم؟...کلاله؟
کلاله چشمهایش راازهم بازکردوبه سوشاومحتویاتی که دردستش بودنگاه کرد
_ بگیرایناروبخورضعف نکنی...
کلاله_ نه...ممنون نمیتونم
_نمیشه کلاله...بایدبخوری...چرااصلن به فکرسلامتیت نیستی خانومی؟جان سوشابخوردیگه
کلاله لبش راگزیدوکیک وشیرراازدست سوشاگرفت وبانگاهش ازاوتشکرکرد.سوشالبخندمحوی روی لبهایش نقش بست وبالذت به خوردن کلاله چشم دوخت.
معذب،زیرنگاه های سوشاتانصفه کیک راخوردوبقیه اش راکنارگذاشت.صدای اعتراض سوشابلندشد:
_ اه اینجوری که نمیشه که بایدتاآخرش بخوری...
ودوباره کیک رابه طرف کلاله گرفت
_ باورکن نمیتونم
سوشاکمی نگاهش کردسری تکان دادوگفت:
_ اگه ضعف کردی بگو
کلاله سرتکان دادوسوشاحرکت کرد.
دکتر_ خوشبختانه اینجورکه آزمایشات نشون میده وضعیتشون نرماله...ولی بازم تاکیدمیکنم بایدازهیجان واسترس دوری کنیداینجوری برای خودتون بهتره
romangram.com | @romangram_com