#باران_بی_قرار_پارت_130


روبه تانیاگفتم:

_این دکی کیه؟کی اومده؟

به جای تانیامهسان گفت:

_توهم دیدیش؟اسمش پویاحبیبی،ازدیروزاستخدام شده.ازاهوازاومده!خیلی خوشتیپه!

لب ولوچموکج کردموگفتم:

_آخه کجاش خوشتیپه؟پسره گوسفند!

یکی زدبه بازوموگفت:

_ایش!توکجادیدیش؟

کلموخاروندموماجرای دیروزوبرای مهسان وتانیاتعریف کردم،مهسان ازخنده زیادکف راهروپخش شده بود،تانیاهم دست کمی ازاون نداشت!

روپوشمودراوردم ولباساموعوض کردم؛ازبچه های بخش خداحافظی کردموازبیمارستان خارج شدم،تومحوطه چشمم خوردبه حبیبی ومستانه که ازش آویزون بود،داشت بایه مرددیگه که روبروش ایستاده بودحرف میزد.اصلادوست نداشتم باهاش روبروبشم اونم بعدازگنددیروزم!ولی ازشانس گوسفندی من ماشینم دقیقاجایی پارک شده بودکه اوناایستاده بودن.بالب ولوچه آویزون به سمت ماشین رفتم دزدگیرماشینوکه زدم نگاه هرسه نفرشون به سمتم برگشت.بی توجه ازکنارشون ردشدم وخواستم درماشینوبازکنم که صدای پویاروشنیدم:

_بازکه تویی دختره پرو

لباموروی هم فشاردادم ودرماشینوبازکردم که صدای پرازعشوه ی مستانه بلندشد:

_زبونتوموش خورده؟صبح که خوب زبون درازی میکردی!

اعصابم خط خطی شد به عقب برگشتم که یهو...

romangram.com | @romangram_com