#باران_بی_قرار_پارت_122


_لطفاازاین به بعدحواستونوبیشترجمع کنیدآقا

کیفموروی شونم گذاشتم وخواستم ازش دورشم که چنان دادی کشیدکه چسبیدم به دیوار!

_ مـــــن کـــــــــــورم؟هــــــــ ــان؟دآخه دخـــــتـره دست وپاچلفتی جلوتونگاه کن همه مدارکم پخش زمین شدن

آب دهنموقورت دادم ونگاهموازچشمای مشکیش که ازشدت عصبانیت به قرمزی میزدگرفتم.سعی کردم به خودم مسلط باشم وترسمونشون ندم ولی ناخودتگاه صدام می لرزید:

_مم..من حواسم جمع بودشماسرت پ..پایین بود

به کیف وورقه های پخش شده روی زمین اشاره کردم وگفتم:

_حالاکه چیزی نشده یه مشت ورقه بی ارزشه که خودم الان براتون جمعش میکنم

خواستم خم شم که دوباره دادکشید:

_ هــــــــــه ورقه بی ارزش!دختره خیره سرتوروزروشن دروغ میگی؟من خوردم به تو؟پرو!

وخودش خم شدودرحالی که ورقه هاشوجمع میکردغرزد:

_درضمن شمالازم نکرده جمع کنی حواستوجمع کن به یکی دیگه نخوری!

دوست داشتم دونه دونه موهای خوش حالتشوباهمین دستام بکنم!ولی حیف حیف که جرعتشوندارم!باپام محکم کوبیدم به کیفش که کنارش روی زمین بود





romangram.com | @romangram_com