#بر_خاک_احساس_قدم_میگذارم_پارت_60

لحنش خیلی جدی بود و باعث شد مسیر نگاهشو دنبال کنم و باز هم چشمم به یه جفت چشم قهوه ای متعجب گره بخوره..لبخند اروم رو لبام ماسید..تعجب اونم جای خودشو به خشم داد.. و این برخورد دوباره ما سراغازی بود برای شروع یه جنگ دوباره..جنگی که تهش به یه چیز دوست داشتنی ختم شد..چیزی که در عین دوست داشتن کمی چاشنی تلخی هم داشت..اون هم چیزی نبود..جز "عشق"

اون پسری که به دانشگاه ما منتقل شده بود همون فرنود بود..همون همسایه میترا اینا..!همون پسری که برخورد من باهاش باعث شد ظرف کیک روی پیراهنش سرازیر بشه و پیراهنش تماما خامه ای بشه..

همون پسری که بعد از خدا .......میپرستمش...همونی که با تمام وجودم عاشقشم...همونی که از ته دلم میخوامش..تنها کسی که تونست خوی سرکش منو از بین ببره..تنها کسی که به دلم..به قلبم..به روحم نفوذ کرد وتمام روحم رو تسخیر و اسیر خودش کرد..همون کسی که خودشم اسیر شده...

روزی هزار بار از خدا میخوام برام یه معادله ی مجهول رو روشن کنه... ازش میخوام پازل زندگیمو تکمیل کنه...میخوام منو از این سر در گمی نجاتم بده..

ازش میخوام بهم بفهمونه ته این اسارت.. ته این وابستگی.. ته این دلدادگی ...به چه چیزی ختم میشه..؟

وصال و پیوند؟...درست مثل همه ی قصه ی عاشقای دنیا...یا....تنهایی و جدایی... بدون هیچ وصله ای...!

سرم رو از روی لحاف بلند کردم و دستی به صورتم کشیدم..سرم درد میکرد..قلبم تیر میکشید..احساس پشیمونی از حرفایی که زده بودم تو وجودم بیداد میکرد..دلم میخواست بهش زنگ بزنم و بگم اصلا هرچی که گفتم رو بیخیال شو..ولی غرورم بهم این اجازه رو نمیداد..به صفحه گوشی نگاهی انداختم و بغضم بیشتر شد...میدونستم نشستنم اینجا بی فایده ست..بلند شدم و اروم در رو باز کردم که برم بیرون..همون لحظه گوشیم زنگ خورد..با فکر اینکه فرنوده سریع در رو بستم و به سمت گوشیم شیرجه زدم..حتی نگاه نکردم ببینم اسم کی رو صفحه حک شده..سریع جواب دادم:

-الو..گوش کن ببین چی میگم..اصلا من.....

میترا-حالت خوبه؟چی رو باید گوش کنم؟

با شنیدنش اه از نهادم بلند شد:

-میترا؟

-پس نخیر ..باز منو با اون عاشق سینه چاکت اشتب گرفتی؟

-نالیدم:میترا

-هانا خوبی؟چرا صدات اینجوریه؟منتظر یه اشاره از سمتش بودم وقتی گفت چرا صدات اینجوریه گفتم:

-میترا گند زدم به همه چی...

-یعنی چی گند زدم به همه چی؟باز چه خراب کاری راه انداختی؟

-بهش گفتم بیخیالم بشه..

صدای دادش گوشم رو کر کرد: چـــــــــــــــــی؟؟؟؟؟؟ ؟

-شنیدی که...


romangram.com | @romangram_com