#باغ_پاییز_پارت_76
سروش عصبی نگاهی به صورت بر افروخته من انداخت و گفت:
-پری تمومش میکنی یا نه؟ مگه نمیبینی دارن خانمی میکنن چیزی نمیگن؟
-پری جون مامان سروش راست میگه کارت خیلی زشت بود ...
پری با نفرت نگاهی به صورت من و بهار انداخت و شونه ای بالا انداخت . بعد در حالی که قصد رفتن داشت گفت:
-چه فرقی میکنه کلفت کلفته دیگه .چه اینجا چه منزل خاله ...
و بعد از ما دور شد . دلم میخواست بگیرمش و موهاش رو بکنم .دلم میخواست لباس قشنگش رو جلوی چشماش آتیش بزنم و از دیدن حرص خوردنش لذت ببرم ... دلم میخواست
سروش نگذاشت بیشتر از اون فکرهای احمقانه ای که میدونستم که هیچ کدوم رو نمیتونم انجام بدم به ذهنم خطور کنه و با لحنی شرمزده رو به ما گفت:
-بچه ها من واقعاً معذرت میخوام . پری هیچ وقت اینقدر بی فکر حرفی رو نمیزد الان نمیدونم ...
فیروزه خانم رشته کلام رو در دستش گرفت و گفت:
romangram.com | @romangram_com