#باغ_پاییز_پارت_129

سرش رو تکون داد و در حالی که از روی کاناپه بلند میشد گفت:

-یعنی منظورت اینکه من عادی زندگی نمیکنم؟

من هم بلند شدم و گفتم:

-نه عادی زندگی نمیکنی تو همه چیزت با دیگرون فرق میکنه.عقایدت. خواسته هات. نگاهت به زندگی...

-چه جوریه؟ اینهایی که گفتی با دیگرون چه فرقی داره؟

-ببین بهار تو ساده ای به زندگی با دید مثبت نگاه میکنی . از دید شاعرها و فلاسفه نگاه میکنی . اونطوری که اونها زندگی کردند ساده و بی آلایش زندگی میکنی. طوری که من گاهی حس میکنم برای تو فرقی نمیکنه توی قصر زندگی کنی یا توی کارتون تو خیابون

خندید و در حالی که به سمت آشپزخونه میرفت پرسید:

-چایی میخوری؟

-آره.

-پاییز روش من غلط نیست. روش ما غلطه. ما عادت کردیم یه چیزی رو دنبال کنیم. عادت کردیم دنبال اون چیزی که پدر و مادرمون رفتند بریم. امروز بر حسب اتفاق مسیرم به مدرسه ای یکی از دوستام اونجا شاغله کشیده شد. چیزی که اونجا دیدم باعث شد اونقدر به حال خودمون تاسف بخورم که حد و حساب نداشت. یک دختری که اول راهنمایی بود اومده بود به همراه مادرش که اغراق نمیکنم که اگر بگم رد طلا وجواهر غلت میخورد پرونده تحصیلیش رو بگیره و ترک تحصیل کنه. زمانی که دوستم که ناظم اونجا بود نگاه افسرده اش رو به من دوخت با لبخند به اون دختر گفتم که چرا میخوای ترک تحصیل کنی؟ مادرش با تفاخر و غرور به جای دخترش جواب داد که میگه ذهنم نمیکشه.راست میگه درس رو میخواد چی کار چند سال دیگه میخواد بره خونه شوهر کهنه بشوره دیگه. من هم رو به همون دختره که سرش رو با خجالت انداخته پایین گفتم عزیزم چرا سرت رو گرفتی پایین؟ نگاهم کرد و با صدایی آهسته گفت خجالت میکشم خندیدم و بهش گفتم خجالت میکشی؟ چرا مگه خجالت داره؟مگه نمیگی ذهنت نمیکشه. سرت رو بگیر بالا و با افتخار بگو ذهنم نمیکشه و نقض کن حرف دانشمندها رو که میگن انیشتن از یک سوم ذهنش برای تمامی عمرش استفاده کرده. آره سرت رو بگیر بالا و بگو ذهنم نمیکشه و میخوام بشینم توی خونه تا یه کسی که مثل من ذهنش نمیکشه بیاد دستم رو بگیره و ببره تا با هم ازدواج کنیم و سر یک سال نشده بچه دار بشیم. پاییز باورت نمیشه که دختر با چشمهای گرد شده داشت نگاهم میکرد. برای آخرین بار نگاهش کردم و گفتم که سرت رو ننداز پایین و از مدرسه بدون خداحافظی از دوستم خارج شدم. باورت نمیشه اونقدر عصبی شده بودم که حد و حساب نداشت نمیدونم چرا این مردم اینقدر نادونن. راست میگن که آدم هر چی بیشتر نادون باشه بیشتر متعصبتر میشه. به جای اینکه ماردش به دخترش بفهمونه که هر چقدر درس بخونه به علم و ترقی ذهن خودش کمک داره داره تشویقش میکنه که درسش رو رها کنه که چرا چون دو سال دیگه میخواد بره خونه شوهر و کهنه شوری کنه.

romangram.com | @romangram_com