#باغ_پاییز_پارت_105
-الو...
-سلام سروش
صدام میلرزید و لرزش صدام روی کلام سروش هم تاثیر گذاشت .
-سلام شما؟
با ترس جمله اش رو بیان کرد انگار که باورش نمیشد پاییز پشت خط باشه .
-منم . پاییز .همون باد پاییزی که به زندگی خودم پیچیدم و زندگیم رو از هم پاشیدم . همون باد پاییزی که خانواده ات از ترس الوده نشدن پسرشون اسباب زندگیمون رو ریختن توی کوچه تا راحتر از دستش خلاص بشن .منم پاییز. همون پاییزی که حس کرد جز تو پناه دیگه ای نداره . منم پاییز. همونی که بهش گفتی باید توی این مبارزه هر دو بهم ثابت کنیم که دیگری رو دوست داریم . این منم پاییز. پاییز از اینجا رونده و از اونجا مونده . در جستجوی یه سر پناه واسه دل شکسته واسه اینکه مرهم زخمهای دلم شه . منم پاییز . پاییزی که به خاطر سروش . به خاطر کسی که دوستش داره همه افتراها رو به جون خرید و دم نزد . همونی که به جرم نمک خورده و نمک دون شکسته از خونتون پرت شد بیرون . همون پاییزی که به خاطرذ دلش مادر و خواهرش هم توی آتیش خودش سوزوند .همون پاییزی که خودت گفتی دو ساله خواب رو از چشمات گرفتم . همون پاییزی که برخلاف رنگ چشماش زندگیش مثل زهر تخله .همون پاییزی که ...
-بس کن پاییز . عزیزم چی شده؟ من بمیرم اشکهای تو رو نبینم . چرا گریه میکنی؟ کجایی تو؟ چرا اینقدر دلت پره؟
بدون اینکه دست خودم باشم به هق هق افتاده بودم . حالا پناهی برای دل شکستگی هام پیدا کرده بودم . دیگه نمیتونستم حرف بزنم . دهن باز کردم که بگم بازم حرف بزن تا آروم شم اما نتونستم و دوباره لب فرو بستم .
-پاییزم این حرفهایی که زدی چی بود؟ بلایی سر مامان و بهار اومده؟ پاییز ترو به خدا حرف بزن دارم دیونه میشم . اصلاً.... اصلاً تو کجایی؟
بغضم رو قورت دادم و با صدایی گرفته گفتم:
romangram.com | @romangram_com