#آن_نیمه_دیگر_پارت_26
با دست چشم هام و ماليدم و گفتم:
دست از سرم بردار سايه... من اهل کار خلاف نيستم.
سايه با صداي بلندي گفت:
شلوغش نکن... خلاف نيست. چرا باورت نمي شه به جز تو کس ديگه اي رو نمي تونم پيدا کنم؟ من يه پسري مي خوام که هيچ دختري نتونه با ديدنش دست رد به سينه ش بزنه. مي فهمي؟ هر دختري با هر سليقه اي بپسندتش... فقط تو رو ديدم که اين طوري هستي.
از جام بلند شدم. در حالي که سعي مي کردم کنترلم و از دست ندم گفتم:
برو بيرون! زود باش... دوست ندارم حرف هاي هر روزم و برات تکرار کنم... من اهل خلاف نيستم... نيازيم به پول ندارم. برو بيرون... بار ديگه اين طوري بهت نمي گم.
سايه با عشوه غش غش خنديد و گفت:
رادمان... بهت نمي ياد که عصباني بشي... بازي در نيار.
دو تا بازوهايش و گرفتم و از روي ميز بلندش کردم. به سمت در هلش دادم و داد زدم:
برو گمشو بيرون... .
سايه با تعجب نگاهم کرد. نفس عميقي کشيدم. با سرعت دو گام به سمتش برداشتم. ترسيد... يک گام به سمت عقب برداشت. اخم کرد و بلند گفت:
خيلي خب! چته وحشي؟ دو بار توي روت خنديدم پررو شدي... نشونت مي دم با کي طرفي... به نفع خودت بود که راضي مي شدي... خودت و بدبخت کردي... فهميدي؟
جوابش و ندادم. پشتم و بهش کردم. تلفن و برداشتم و گفتم:
زنگ بزنم بيرونت کنند يا مي ري؟
سايه چشم هاشو تنگ کرد. پوزخندي بهم زد و از اتاق خارج شد. نفس راحتي کشيدم... اين ديگه چه بلايي بود که برايم نازل شده بود؟ کنار اومدن با بداخلاقي هاي بابام... کار پيدا کردن براي سامان... نظم و ترتيب دادن به کارهاي خونه ... و نگهداري از مامانم به اندازه ي کافي ازم انرژي مي گرفت. وقتي براي گوش مالي دادن يه دختر پر ناز و ادا و معتاد و نداشتم.
روي صندلي نشستم و نفس راحتي کشيدم. در همين موقع در دوباره باز شد. نيم خيز شدم... کاملا آمادگي داشتم که اين بار سايه رو با کتک بيرون کنم. چشمم که به صورت خندان ريحانه افتاد خيالم راحت شد. يه دختر قد کوتاه و محجبه بود. چشم هاي عسلي و صورت گرد داشت. در کل مي شد گفت که بانمکه. او با سرزنگي ذاتيش گفت:
سلام آقاي خوش اخلاق و خوش تيپ! صدات تا اون ور راهرو اومد.
آهسته جواب سلامش و دادم. ريحانه پشت سيستمش نشست. شهرام پشت سر زنش وارد اتاق شد. برخلاف ريحانه قدبلند و لاغر بود. مو و ريش مرتب مشکي داشت. تفاوت ديگه اي که با ريحانه داشت اين بود که هميشه اخم هاش تو هم بود.
ريحانه گفت:
باز چي مي خواست؟ اومده بود برات عشوه بياد؟
کوتاه گفتم:
romangram.com | @romangram_com