#آلا_پارت_45
من این عروسی رو نمیخوام ... چطوری تو روش نگاه کنم بگم«نه»وقتی خواهش میکنه ؛رو درواسی شدید و سختی بود همه هم منو نگاه میکردند
که من جواب آخر رو بدم ، دیدید به بعضی آدما نمیشه بلند بگی «نه نمی خوام»انگار می دونی نه گفتن تو به معنی ضایع شدنته. چون بالاخره اون «نه»رو به «آره» تبدیل میکنند .
این حکایت حال من بود .
م*س*تأصل به اطراف نگاه کرد؛ نگام به بابا گره خورده ، بابا راحت همیشه حرف میزذ ؛ راحت گفت :
-آلا جان ، نظر منو مادرت و سلاله نظر توئه ؛ اگر میخوای فکر کن بعد جواب آخرو بده .
حاج آقا - زیاد وقتی برای فکر کردن ندارید ،عروسی دو هفته ی دیگه است .
دست راستم رو کمی آوردم بالا و زدم رو پام و سردار آروم زیر لب طوری که فقط من بشنوم گفت :
-حاجی خواهش کرده ....
به سردار نگاه کردم ، شاکی نگام کرد و مث خودش آروم گفتم :
- به توچه وعده داده که داری اونوری غش میکنی.
شاکی تر نگام کرد ، گفتم : هان شاکی نگاه نکن ؛ تو خودت ناراضی بودی.
سردار -من نقطه ضعفم بابامه ، هنوزم ناراضیم مشکل اینکه از ناحیه ضعف دستور صادر شده.
سری با حرص آروم و نامحسوس تکون دادمو گفتم :
- میدونی چیه ؟ کلاف اقبالم افتاده دست توی بی زبونِ تو سری خور و بابای زورگو و یه دنده ات ، یا تو میبافی با بی دستو پاییت یا بابات میبافه با خود خواهیش.
«از جا تا با حرص بلند شدم حاج آقا بلند گفت»:
-عروس خانوم ...«نگاش نکردم به زمین نگاه کردم و گفت»:ما برای عروسیت خرید نکردیم هر چی میخوای سردار با مادر و خواهرت و شهین خانوم و دخترا می بردت خرید کنی .
قاطع گفتم : ممنون حاج آقا من چیزی نمیخوام .
اومدم برم محکم تر ...شاید تهدید وارانه گفت : عروس حاج نبی طباطباییِ زرگر کم از عروس ی شاهزاده ی عرب نیست.
سربلند کردم جای حاجی به سردار شاکی و با حرص نگاه کردم ، یکه خورده منو نگاه کرد یه جوری یعنی من حرفی نزدم.
حاج آقا - سردار لازم نیست که خبری بده . «با اتمام جمله حاج آقا نگاه از سردار گرفتم و به حاج آقا نگاه کردم تازه دوزاریم افتاد»
پس رفته تحقیق و بررسی و ... رو در مورد من در آورده ، فهمیده چطور دختریم ! اما من یک مدل بودم چرا با من راضیه ؟!
مثلا راضی نباشه ؟! دیگه چیکار میتونی بکن، درسته که مدل بودن شغلی مخالف عقاید حاج آقاست اما ... دیگه از نظر اون آلای قدیمی مرده ، دیگه کسی نمیدونه اون دختر همون عروس حاج آقاست !
سرجام نشستم و سری تکون دادم و گفتم :
- بله «با حلقه ام بازی کردم و شونه هامو بالا دادمو گفتم» : شما حاج سید نبی الله طباطبایی زرگر هستید نباید پسرتون به هر کسی می رفت حتی اگر ...
سردار - آلا !
@romangram_com