#آخرین_پناه_پارت_116
- باشه قبول خب منم..
گوش سوت کشید با خودش گفت:
- این دختره چقدر پرروه نرسیده میخواد رادینو از چنگم دراره...
نا محسوس از پشت ستون در اومد وسعی کرد عادی به نظر بیاد..
رادینو یاسی تقریبا پوشتشون بهش بود برای همینی کارش آسون تر شد.
- اینجا عالی رادین چطور تونستی دل بکنی بیای ایران...
روبه روی رادین نشست..
- خوشحالم که خوشت اومد..از لباسا چی؟؟
- با اینکه سلیقه خودم نیست اما بدم نیست فعلا خوبه....
بعد با اشتهایی که کور شده بود شروع به خوردن کرد.. هنوز چند لقمه بیشتر نخورده بود که نگاهشو به یاسی دوختو خیلی جدی گفت:
- تنهامون بذار!!
رادین لبخند کمرنگی زد یاسی با تعجب گفت
- من!!!!؟؟؟؟
- فکر نکنم درختا بتونن این کارو انجام بدن....
یاسی دندون قروچه ای کردو رفت..نفس راحتی کشید پای راستشو روی پای چپش انداخت..
- خب امروز کجا میخوای ببریم؟؟؟
رادین تکیه داد و با لبخند گفت:
- به چند تا پاساژ سرمیزنیم خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟
romangram.com | @romangram_com