#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_95

_لعنتی میدونی چی به روزم اومد وقتی که ترکم کردی؟
ازاد بی حوصله گفت:
_حوصله زر زرتو ندارم،حرف اضافی نزن،هری.
دختره با چشاش اشکی زل زد بهش، خنده ای عصبی کرد و دست کرد تو کیفش و گفت:
_حوصله منو نداری،اما اینو که باید داشته باشی.
بعد برگه رو کوبید رو سینه ازاد،ازاد برگه رو گرفتو عصبی گفت:
_این دیگه چیه؟
_سواد ک داری مهندس،بخون،شاهکارته،داری بابا میشی.
زمان وایساد،داره بابا میشه،داره بابا میشه.نگاهم رفت سمت شکم دختره...باورم نمیشد،هر لحظه به میزان نفرتم نسبت به ازاد داشت
افزوده میشد.از جام بلند شدم که صندلی به عقب کشیده شد و سرو صدایی ایجاد کرد.
*
نگاه دختره برگشت سمت من،با تعجب نگاهی به من انداخت، پوزخندی زد و حرکت کرد سمت من و با لحن پر تمسخري گفت:
_به به نگاه کن کی اینجاست،سلیقت حرف نداره ازاد،اسباب بازی جدیدته؟
بعد زل زد به ازاد که با بهت به برگه تو دستش خیره شده بود،انگار اصلا صدای دختره رو نشنید.مغزم قفل کرده بود،حتی نمیتونستم
جوابشو بدم.یه دور دورم چرخیدو گفت:
_اسباب بازی جدید ازاد و نگاه کن،موش کوچولو،ازاد هیچوقت اسباب بازیاشو شرکت نمی اورد،چطور تونستی مخشو بزنی هان؟
با دادی ک ازاد زد من خشکم زد،چه برسه به اون دختر:
_بهتره دهنتو ببندی و خفه شی.
دختره خنده بلندی کرد وگفت:
_یادمه بهم گفته بودی که فقط و فقط یه جا رو اسباب بازیات غیرتی میشی.ازاد اومد سمتمون،مچ دست دختره رو گرفت و کشیدش سمت در و گفت:
_صبا گمشو بیرون،من که میدونم این بچه مال من نیس،این کولی بازیاتو ببر جایی که باورت کنن نه من.
دختره ک حالا فهمیده بودم اسمش صباس بدون توجه به حرف ازاد با نفرت زل زد به منو گفت:
_تو یه دختر خرابی که ازادمو ازم گرفتی،دختره.....یدفه با سیلی که بهش خورد یه جورایی خفه شد و پرت شد کف زمین،با تعجب به ازاد نگاه کردم.نفس نفس میزد،با صدای ترسناکی

romangram.com | @romangram_com