#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_113

شیطون تو چشاش زل زدمو گفتم:
_دوست داشتم لوت بدم ضایعت کنم.
رنگ نگاهش یجوری شد...
*
نگاهش تو صورتم در حال چرخش بود،گونه هام رنگ گرفت.نگاهش خیلی خاص بود.یهو پناه از پشت نزدیک ازاد شد و دستاشو
گذاشت رو چشمای ازاد وبا صدای لوندی گفت:
_تولدت مبارک قشنگ ترین اتفاق زندگیم.
دستاشو از رو چشمای ازاد برداشتو اومد رو به روش وایساد.نگاه ازاد بین منو پناه در نوسان بود،ناخواسته اخمی رو صورتم
نشست.نگاهمو از روش برداشتمو به جهت مخالفش خیره شدم.صدای ازاد رو شنیدم:_مرسی عزیزدلم.
عزیزدلش! لبامو با حرص روهم فشار دادم،من چمه؟
_سلام حواجونی.
سرمو به سمت پناه برگردوندم که با لبخند پیروزمندانه ای بهم خیره شده بودو دستش دور بازوی ازاد حلقه شده بود.نگاهمو از روی
دستای حلقه شدنشون برداشتمو به چشمای پناه خیره شدم و گفتم:
_سلام پناه جون.
بعداز نیم ساعت هیراد و باران اومدن،همه حسابی از شنیدن خبر نامزدی باران غافلگیر شده بودن.همه باهم دور یه میز نشسته
بودیم،جالب این بود که ازاد همش طرف ما بود و زیاد طرف فامیلاش نمیرفت!دوتا پسر نزدیکمون شدن و شروع به خوش و بش با ازاد
کردن،همون لحظه اهنگ "کی بهتر از تو" از عارف پلی شد.باران و هیراد باهم رفتن وسط،کیارش و عسل هم باهم رفتن.یکی از پسرا
نگاهی به ازاد و پناه انداختو با خنده گفت:
_داداش دیگه اختیار دخترای جمع دست توعه اجازه هست با این خانوم برم برقصم؟
بعد به پناه اشاره کرد.ازاد لبخند بیخیالی زد و گفت:
_من که حرفی ندارم اگه خودش مایل باشه حتما.
پناه با چشمای گشاد شده به ازاد نگاه کرد،انتظار داشت که ازاد مخالفت کنه.با حرص بلند شدو رو به پسره گفت:
_حتمااا.

romangram.com | @romangram_com