#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_28
کننده ای شبیه یک آدم زنده به نظر می رسیدند . کرباسی های کیسه بدون پر شده از کاه . حصیر و
مرد آنجا ها و زن وجود هایی داشتند که های لباس معمولی بر تنشان بود ، با موها ، مانند لاستیک پوستی
هایشان چهره حالت .هایی متفاوت چشم رنگ و از شاد به تغییر عصبانی و ترسیده می . کرد من با این
آدم ها ک در دیگر های تمرین کار ، در واقع بودم کرده از نآ ها لگد برای زدن و مشت زدن استفاده می
کردم هیچ اما . گاه با چیزی که در بود دیمتری دست تمرین نکرده بودم : .ای نقره ی چوبه
: کشیدم ینفس « چه » . شیرین
این بود همان چوبه ای عین درست که در بادیکا ی خانه ها پایین . بودم کرده پیدا آن یک ، داشت دسته
ی دسته شبیه تقریبا یک شمشیر ، جانبی تزئینات بدون . چیز بود ی که شباهتش باعث به خنجر انتهای
می شد . به جای یک داشت ضخیم و گرد شکل چوبه ، تخت و پهن ی تیغه که به منتهی تیزی نوک می
شد . شبیه یک تیزِ قندیل یخ . ی اندازه آن کوچکتر از ساعد من . بود
تصادفا دیمیتری به ، داد تکیه دیوار با راحتی حالت که موفق همیشه می شد انجام اشکال بدون و عالی
، حتی دهد با تقریبا قدی داشتن وجود شش یا . فوتی هفت با یک خنجر دست را در . انداخت بالا هوا
چند چوبه بار در هوا چرخ آمد پایین سپس و چرخید و خورد . او آن را از دسته ابتدای اش . گرفت
: گفتم « لطفا بهم بگو که قراره امروز یاد یطورچ بگیرم اون کارو انجام بدم » .
برق تفریح و سرگرمی فکر .درخشید عمیقش و تیره های چشم درون می کنم سخت برایش اوقات گاهی
است که روبروی من جدی حالت اش را . کند حفظ
: گفت « چوبه دوباره » . بگیریش دستت امروز بذارم اگه باشی شانس بایدخوش را به . انداخت هوا
انهآرزومند چشمانم آن را . کرد دنبال می اشاره خواستم کنم که یکی قبلا را در دست گرفته بودم اما ،
می استدلال این دانستم ها مرا به . رساند نمی جایی
در پشتی کوله عوض ام را پالتو ام و انداختم زمین روی را در . آوردم به حالت انتظار دست به سینه
.ایستادم یک گشاد شلوار به پا داشتم که کمر آن را گره زده و بودم یه بندی تاپ که روی سویشرتی
آن تیره موهای . بودم پوشیده ام با کش مو پشت برای ، بودند شده بسته سرم هر . بودم آماده چیزی
: کردم اعلام « می کار طوریچ اونا بگم بهت خوای می و کنن چرا همیشه باید برای استفاده ازشون
محتاط و مراقب باش »م .
دست دیمیتری از و کشید چوبه انداختن بالا با حیرت به من خیره شد .
«خندیدم . بی کنی نمی فکر ، خیال تا حا باشم فهمیده دیگه لاپ که روش درس دادن تو چه ؟ جوریه ما
سه ماهه که داریم این کارو می کنیم . تو مجبور منو همیشه می قبل کنی از این که بتونم هر کار و لباحا
کننده سرگرم ای راجع اول بدم انجام به » .بزنم حرف شمسئولیت و امنیت
: گفت « که اینطور . خب حدس ، می زنم قضیه کاملا رو فهمیدی . با درس ، بده ادامه من همین فقط
جا منتظر می مونم تا زمانی که دوباره بهم » . کنی پیدا احتیاج
romangram.com | @romangram_com