#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_18
لیزا به جاي دیگري راهنمایی شد و من رفتنش را تماشا کردم،سپاسگذار از اینکه پیمان اجازه ي خواندن تب
.احساساتش به را من می داد
آن ها در حقیقت اول من را پیش مشاور ِ راهنما فرستادند او. یک موروي پیر بود، یکی از کسانی که قبل از
رفتنم می شناختم.صادقانه نمی توانستم باور کنم او همچنان آنجاست، خیلی پیر بود، تا او الان باید بازنشسته
.می شد یا می مرد
کل جلسه تنها پنج دقیقه وقت برد او و هیچ چیز در مورد برگشتن من نگفت، به جاي آن چندین سؤال راجع
به اینکه چه کلاس هایی در شیکاگو و پورتلند گذرانده بودم، پرسید.آن را ها پرونده ي قبلی ام مقایسه کرد
و شتابان با خط خرچنگ غورباغه اش برنامه ي جدیدي نوشت .آن با را ترش رویی گرفتم به و سمت اولین
.کلاسم راهی شدم
ساعت اول : تکنیک هاي نبرد پیشرفته
ساعت دوم : نظریه ي نگهبان ِ شخصی و محافظت شخصی 3
ساعت سوم: تمرین جسمانی و ورزیدگی
) ساعت چهارم : هنرهاي زبان ) نو آموزان
_ ناهار _
ساعت پنجم : رفتارحیوانات و جانور شناسی
ساعت ششم : پیش نیاز ریاضی پیش رفته
ساعت هفتم : فرهنگ موروي 4
ساعت هشتم : هنر اسلاوي
آخخخ.یادم رفته بود روزهاي آکادمی چقدر طولانی است.موروي ها ومبتدي ها در نیمه ي اول روز کلاس
هاي جدایی می رفتند، و این بدین معنا بود که بعد از ناهار لیزا را می دیدم، تازه اگر بعد از ظهر کلاسی با
.هم می داشتیم
بیشتر آن ها کلاس هاي سال آخر بودند،بنابراین احساس می کردم زیاد عقب مانده .ام کلاس هنر اسلاوي )
شاخه اي از زبان هاي هند و اروپایی اسلاوي می گویند و شامل زبان هایی مثل روسیه اي، اسلواکی، لهستانی
و دیگر زبان هاي اروپاي شرقی است. ( براي من دردسر ساز بود، مانند کاندیداي انتخاباتی اي شده بودم که
.کسی او به رأي نمی داد،پس احتمالا براي لیزا هم دردسز ساز بود
.دیمیتري و آلبرتا مرا تا سالن ورزش ِ نگهبانان مشایعت کردند، هیچ کدام به وجود من اعتنایی نداشتند
همانطور که پشت سرشان راه می رفتم ،موهاي آلبرتا را دیدم که پري مانند کوتاه شده بود و نماد پیمان و
.علامت هاي مولینجا را نمایان می کرد.بسیاري از نگهبانان مونث همین کار را می کردند
در حال حاضر این براي من زیاد مهم نبود زیرا گرئنم هنوز هیچ نوع خالکوبی نداشت، در ضمن من هیچ
.وقت نمی خواستم موهایم را کوتاه کنم
romangram.com | @romangram_com