#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_17

از ظهرها و صبح ها نقاط شروع و پایان ِ تدریس بودند.کایروا و بقیه، پنجره را ها هاشور می زدند از تا ورود
.نور اضافی جلوگیري کنند
هنگامی که او برگشت لیزا در چشمانش نگاه کرد و گفت: " خواهش می کنم خانم کایروا، اجازه بدید رز
" .بمونه
او لیزا، اندیشیدم، مراقب باش.وسوسه کردن ِ یک موروي دیگر خیلی خطرناك بود، مخصوصا جلوي کس
دیگري اما. لیزا فقط یک کوچولو این کار را کرد هر چند به ما همه ي کمکی که می شد نیاز
.داشتیم.خوشبختانه هیچ کس نفهمید چه اتفاقی افتاده است
.نمی دانستم وسوسه چیزي را عوض می کرد .نه یا سرانجام کایروا آهی کشید
اگر دوشیزه هاتاوي بمونند باید یه چیزایی رو رعایت کنند. " به سمت من برگشت. " نام نویسی مجدد "
.شما در سنت ولادمیر لازمه ي اینه که آزمایش بشید.اگر فقط یه بار دست پا از خطا کنید اخراج می شید
به همه ي کلاس و ها تمرین هایی که براي مبتدیان ِ سن ِ شما واجبه توجه می کنید در. تمام وقت هاي باقی
مانده اي که دارید با نگهبان بلیکوف تمرین می کنید، قبل و بعد از کلاس .ها علاوه بر این از تمام فعالیت

هاي اجتماعی محرومید به جز غذا خوردن در تالار و در خوابگاهتون باقی می مونید هر. کدوم از این با ها
" .نافرمانی پاسخ داده بشند، شما فرستاده می شید ... یه به جاي دور
خنده ي بلندي کردم . " محروم از تمام فعالیت هاي اجتماعی؟ سعی می کنید از رو ما هم جدا کنید؟ "
" نگاهی به سمت لیزا انداختم. " می ترسید ما دوباره فرار کنیم؟
احتیاط می کنم.زمانی که مطمئن شدم قوانین رو فرا گرفتید دیگه براي نقض قوانین آکادمی مجازات نمی "
" .شید و. فکر کنم تا اون زمان راه زیادي دارید
لبان نازکش آن قدر فشرده شدند که فقط یک خط باریک معلوم بود. " به شما معامله ي خیلی سخاوتمندانه
" .اي پیشنهاد شده.توصیه می کنم به رفتارتون اجازه ندید اونو در خطر بندازه
می خواستم بگم این اصلا سخاوتمندانه نیست که نگاه خیره ي دیمیتري را دریافت کردم.خیلی سخت بود
منظورش را یفهمم.شاید سعی می کرد بوید به من اعتماد دارد.شاید هم می خواست بگوید احمق هستم اگر
.با کایروا بحث کنم.نمی دانم
.نگاهم او از را گرفتم و براي اولین بار پس از ورودم به زمین نگاه کردم
از لیزا که کنارم بود و مرا از میان پیمان، تشویق آتشینی می کرد آگاه بودم.بعد از مدتی زیادي نفسم را
.بیرون دادم به و خانم مدیر خیره شدم

" .باشه قبول می کنم "
فصل سوم
فرستادن به ما کلاس، آن هم بعد از جلسه اي که داشتیم به نظر خیلی بی رحمانه می رسید، اما این دقیقا
.همان کاري بود که کایروا کرد

romangram.com | @romangram_com