#یاسمین_پارت_64


نوساز . تازه از زير دست بنا در اومده . يكيش مال تو . يه كلمه بگو تا فردا به نامت كنم .

تو اين خونه سه تا ماشين افتاده ، چه فرقي داره ، دست تو باشه يا دست كاوه ؟ بخدا قسم جفت تون برام يكي هستين . اگه چند سال پيش تو نبودي ، با تمام ثروتم الان كاوه م رو نداشتم . من كه نمي تونم چشم خودم رو كور ببينم . مي دونم ناراحت مي شي . باشه ديگه نمي گم . اما يادت باشه چي گفتم . هر وقت خواستي فقط يه اشاره كن .

با چشماني كه اشك توش حلقه زده بود بلند شد و رفت .

كاوه – حالا هي چشم سفيدي كن .

-خب حالا كه اصرار مي كنين ، اگه لطف كنين و همين خونه رو پدرت به نامم كنه ، ممنون ميشم ! ديگه اصرار بيش از اين نميشه .

كاوه – بر دروغگو لعنت . بگو باشه .

مادر كاوه با يه سيني چايي اومد جلو و بعد از تعارف ، كنار من نشست .

مادر كاوه – خيلي خوش اومدي پسرم . چطوري ؟ خوبي؟

-خيلي ممنون . شكر خدا بد نيستم . شما چطوريد ؟

مادر كاوه – وقتي اين جريان رو شنيدم ، هم خوشحال شدم ، هم ناراحت .

با تعجب به كاوه نگاه كردم .

مادر كاوه – فرنوش دختر بسيار خانم و خوبيه . انشاءلله خودم ميرم خواسنگاري . از هيچ بابت هم نگران نباش . ما كه نمرديم تو تنها باشي .

اينها رو گفت و رفت . وقتي با كاوه تنها شديم بهش گفتم :

-ديگه كي ها اين ماجرا رو مي دونن ؟

كاوه – والله غير از من و مامان و بابا و ژاله و ثريا خانم و كبري خانم و همسايه دست راست و همسايه دست چپي و اهل محل و بچه هاي دانشكده و عمله هاي سر ساختمون بابام ديگه كسي چيزي نمي دونه .

--خواجه حافظ چي ؟

كاوه – نه ، به اون چيزي نگفتم !

-پسر تو خجالت نمي كشي ؟آخه يه چيز تو دهن تو بند نمي شه ؟ نتونستي خودت رو نگه داري ؟ دهن لق!

كاوه – مگه من گفتم ؟ ژاله به مامانش گفته ، خاله ام كه مامان ژاله باشه به مادرم گفته . تو انگشت تو دماغت مي كني تمام تهران خبردار مي شن .


romangram.com | @romangram_com