#یاسمین_پارت_61

كاوه – مامم مرا سه اندرز فرموده كه در سختي مرا بكار آيد . نخست آنكه دعوتش را با رويي گشاده و زباني نيكو بسوي تو بياورم . بعد آنكه مرا تأكيد داشت كه با دشنام و درشت خويي تو را فرا خوانم و پايان سخن آنكه با پخي كه در فرهنگ لغات پس گردني باشد ، ترا به سراي خويش ببرم . انتخاب طريقت از توست .

-به جان كاوه كار دارم . باشه يه شب ديگه .

كاوه – مرتيكه مادرم برات تهيه ديده ! شام درست كرده ! از صبح تا حالا تو آشپزخونه زحمت كشيده برات تخم مرغ آماده كرده ، شب نيمرو كنه . تازه پدرم هم خودش رو آماده كرده كلي نصيحتت كنه و در فوايد خويشتن داري و صبر و در مضار شتاب و زياده خواهي برات سخنراني كنه . پاشو وگرنه مادرم نيمرو رو ور ميداره و دست پدرم رو ميگيره مياد اينجا .

-بابا من هر گونه دوستي با تو رو تكذيب كردم ! شما ها ماشين لباسشويي و كارگر تو خونه تون دارين ، من بدبخت بايد رخت هامو خودم با دست بشورم . بذار به كارم برسم .

كاوه –رخت هاتو وردار بريم خونه ما . برات مي اندازم تو ماشين يه دقيقه اي مي شوره .

-همين يه كارم مونده . حال اگر اندكي دير به جشن برسيم برايمان خسران دارد ؟

كاوه – دارد ، دارد . بيضه مرغ تباه مي گردد . برخيز برويم . شتاب كن . خورشيد خاموش شد . اولين ستاره شب درخشيد .

در حاليكه با خودم غر مي زدم . صورتم رو اصلاح كردم و لباس پوشيدم و از خونه بيرون اومديم .

كاوه – بيا ارابه را تو هدايت كن . شايد ديگر چنين چيزهايي پا ندهد و آرزوي راندن ارابه آتشين بر دلت بماند .

-من راندن چنين گاري را نياموخته ام .د ون شأن ماست بر چنين كجاوه اي بنشينيم . اگه راي تو بر اين قرار گيرد زهي سعادت كه با آژانس برويم .

كاوه – حيف از دراز گوش كه مركب شما باشد . روز نخست كه با درشكه به تهران آمدي را از ياد برده اي ؟ شنيده بوديم كه آسالت را فرش تصور كرده ، گيوه را از پا بركنده اي ! برو و بر ركاب پاي بگذار و بر مسند شاگر شوفر جلوس كن . ما خويشتن كالسكه سلطنتي را هدايت مي فرماييم .

هر دو با خنده سوار شديم و به طرف خونه كاوه حركت كرديم .

-كاوه ، يه جا نگه دار يه جعبه شيريني بخرم . دست خالي بده بريم .

كاوه – بد اونه كه نباشه . شيريني براي چي بخري ؟ خودت مثل قند شيريني با اون اخلاقت .

-گم شو ، حالا من يه روز عصباني بودم ها ! حالا مادرت چي درست كرده ؟

كاوه – پنجاه تا تخم مرغ رو برات شكونده املت درست كرده .

خبري ، چيزي نيست ؟ يعني چه خبر ؟

نگاهي به من كرد و با پوزخند گفت:

-اون ضرب المثل رو شنيدي كه توش از كلمات دست و پا و ...

-مرده شور تو رو با اون ضرب المثل رو ببرن . منظورم اينه كه همينطوري چه خبر ؟

romangram.com | @romangram_com