#یاسمین_پارت_59

خودم هارم امروز ، احتياج به سگ هار نيست .

كاوه – همش ماله اينه كه امروز بهت پوزبند نزدن .

-واقعاً اسم گاوه بهت بيشتر مي آد تا كاوه .



كاوه – ميرم ديگه نمي آم ها .

-به درك ، تو هم برو . والله به پير به پيغمبر هيچكس به من مديون نيست . هري ! خوش اومدي .

هر دو سكوت كرديم . خودم رو با دم كردن چايي مشغول كردم . ده دقيقه اي هر دو نشسته بودم و چيزي نمي گفتيم . چائي كه دم كشيد ، دو تا ريختم و يكي شو جلوي كاوه گذاشتم .

كاوه – نمي خورم با اون چايي هاي آب زيپوي بيست و پنج زاري . مرتيكه بد اخلاق !

-راه رو كه بلدي ! تريا سر كوچه س.

كاوه – اين چايي رو مي خورم بعد ميرم چون بابام بهم گفته پسرم هيچوقت چيز مفت رو از دست نده .

بعد چايي رو كشيد جلو و شروع كرد به خوردن .

نگاهش كردم و هر دو زديم زير خنده . بلند شدم و سيب و شيريني اي رو كه اونروز براي فرنوش خريده بودم آوردم .

-اينا رو براي فرنوش خريده بودم ، يادم رفت بيارم بخوره . هر چند اون اينقدر تو خونه شون از اين چيزها و صد برابر بهتر از اينها هست كه اين چيزها بنظرش نمي آد . اما من اينا رو با عشق و علاقه براش گرفته بودم . چيزي نيست ، يك كيلو سيب و نيم كيلو شيريني ! اما سيب ها رو دونه دونه خودم سوا كردم و تميز شستم . خب هر چي بود حد و توان خودم بود . قسمت فرنوش نبود بخوره . بيا تو بخور . بخور كه تو هم برام عزيزي .

اشك تو چشمام جمع شد و صورتم رو برگردوندم كه كاوه نفهمه ولي انگار فهميد و گفت :

- من لب به اينا نمي زنم . تو اينا رو به نيت فرنوش گرفتي ، من بخورم ، مي ترسم راضي نباشي حناق بگيرم .

- گم شو ، بخور . نوش جونت . هر كسي سهم خودش رو از اين دنيا مي گيره .

كاوه – مي شه خواهش كنم اسم فرنوش رو ديگه نبري ؟

خندم گرفت .

كاوه – مي توني يه ضرب المثل بگي كه از كلمات : دست و پيش و پا و پس استفاده شده باشه ! تازه يه مثل ديگه هم هست كه مي گه : كرم از خود درخته .

-چيكار كنم ؟ فكرش مدام تو كله مه . اسمش همه ش روي زبونمه . تو چي فكر كردي ؟ فكركردي كه من آدم نيستم ؟

romangram.com | @romangram_com