#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_84
سرمو تکون دادم: بهتره همینجا پیاده شیم...
کمربندشو باز کردو از ماشین پیاده شد؛ پشت سرش با قدم های سستی رفتم...وارد تعمیرگاه که شدم همه ی خاطرات تلخو شیرین بهم هجوم اوردنو حال خراب منو خرابتر کردن...
پاهامو روی زمین کشیدم...ضربان قلبم به حدی بود که دستمو روی سینم گذشتم و چنگ زدم بهش...
سمت اتاق نگهبانی رفتم// ☆عماد؛ میخوام تا صبح بمونم!!....★ پس بگو میخوای حاجی رو بندازی به جونم...
☆عماد؛ باز داری تصویر میسازیا...
☆عماد؛ غلط کردم اومد...داری ترسناک میشی کم کم..★کجا فرار میکنی؟! بالاخره که میگیرمت...//
برگشتم سمت ماشین های ته حیاط
زمزمه کردم: کجا فرار میکنی؟!...
دستی روی شونم نشست: به به عماد خان...
بی توجه بهش برگشتم سمت کارگاه//
☆چه اوستای مهربونی دارم من...
//★ منه بی هویتو قبول میکنی؟!
☆اره//
romangram.com | @romangram_com