#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_83


زمزمه کردم: که رومو نبینی...

شروین صدام کرد: کامیار...

پوزخند زدموبا مشت زدم به فرمون: میبینی همه چی دست به دست هم داده تا بهم بگه اون از مننن! فرار کرد...دوباره مشتمو کوبیدمو داد زدم: که رومو نبینی....

شروین مشتامو گرفت: کامیار بس کن...احمقه روانی...بس کن...داد زد: بخاطر مهسا...

نگاش کردم! ....دستمو کشیدو از ماشین پیادم کرد: پسر خوب...داری دیوونه میشی...حواست هست؟!

سرمو بالا پایین کردم: دست خودم نیست شروین...نمیخوام کامیار باشم...

دستاشو دو طرف صورتم گذاشت: عماد بشی برمیگرده؟!...آره؟!!

خیره شدم تو چشماش: نمیدونم...اصلا نمیدونم کجاست؟!

دستاشو گذاشت روی شونم: کامیار...میشه خواهش کنم ازت خودت باشی؟! چی میخوای ازین زندگی؟! هرچی بخوای هست!! تو پدرت ...نسیم...دوستاتو داری...( با مشت زد به شونم) روانی ادم شو...

پوزخند زدم: مهسا رو ندارم...

پوفی کردو ی قدم ازم فاصله گرفت: متاسفم که درکت نمیکنم...چون هیچوقت عاشق نشدم....ولی نگرانتم..اینطوری ادامه بدی ...تنها می مونی..

دستمو روی ریشم کشیدم: فقط ی بار ببینمش...فقط ی بار...دیگه هیچی نمیخوام...

دستاشو تو جیب شلوارش گذاشت: باشه...باشه...( ماشینو دور زد) حالا بریم ی دور بزنیم با ماشین مهسا خانومت...

لبخند زدم: به شرطی,که اهنگ درخواست نکنی...

در ماشینو باز کرد: شنیدم بعضی شبا میای اینجا میخوابی؟!...

پشت فرمون نشستم: نسیم خبر داده یا بابا؟!!

کمربندشو بست: کجا بریم؟!

به روبرو خیره شدم: تعمیرگاه...





جلوی در تعمیرگاه ماشینو نگه داشتم! قلبم شروع به تپیدن کرد...شروین دستمو گرفت: خوبی؟!

romangram.com | @romangram_com