#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_69
مهسا:
چمدونه امیرعلی رو از زیر تخت بیرون کشیدم؛ نوشین کنارم ایستاد: چیکار داری میکنی؟!
با دست راستم موهامو پشت گوشم فرستادم: معلوم نیست؟!
لبه ی تخت نشست: کجارو داری که بری؟!
لبخند زدم: فقط نمیخوام اینجا بمونم...اینجا پر خاطرس...
بسته ی قرصی رو گرفت سمتم: نگفته بودی باهاش بودی...
بسته رو گرفتم: برای خلاص شدن فکر بدی نیستا همشو ی جا میشه خورد...
قرصارو از دستم کشید: غلط کردی...مهسا نباید باهاش همب...
بین حرفش گفتم: ازم چه انتظاری داشتی؟!! با عشقم...با شوهرم تو ی خونه بودمو باید جای خوابمو ازش جدا میکردم؟!...الان دیگه مهم نیست...مهم نیست...
با حرص جواب داد: مهمه...چون دیگه برنمیگرده...احمق چه مدرکی داری که بگی شوهرت بوده...اگه بخوای بازم ازد...
داد زدم: نوشین بس کن...با کی ازدواج کنم؟!به جز عماد با کی باشم؟!!
قرصارو پرت کرد تو صورتم: همیشه لجباز بودی...خودسر بودی...تو ی بازنده ای...
با بغض گفتم: اره...من باختم...چهار روز پیش که اون زنو کنار عماد دیدم باختم....
داد زد: بهت گفتم .... گوش ندادی...
با گریه داد زدم: بازم برگردم عقب همین کارو میکنم...من عاشقش بودمو هستم....نوشین...( اروم ادامه دادم) تنهام بذار...
سمت در اتاق رفت: من هیچ جا نمیرم...حالا خوبه اون قرصارو خوردی وگرنه الان با ی بچه مثل خر عرعر میکردی...
رفتم سمتش و هولش دادم: برو بیرون.. حوصله ی غرغرای تورو ندارم...به جای نمک زدن به زخمم مرهم باش...نمیخوام ببینمت...گمشو بیرون...
دستمو پس زد: مهسا میرماااا...
پشتمو کردم بهش: خواهش میکنم تنهام بذار...
romangram.com | @romangram_com