#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_61
زنم؟!! قلبم به تپش افتاد....دست چپمو بالا گرفتمو به حلقه ی دستم خیره شدم: من زن دارم؟؟؟؟
مهسا:
شماره ی امیرعلی رو گرفتم بعد از چند بوق جواب داد: کجایید مهسا؟؟!!
همین جملش کافی بود که بدونم اونم از عماد خبر نداره....
بغضم شکست: امیر؟؟؟...
- چرا گریه میکنی مهسا؟؟ چی شده؟ عماد چیزیش شده؟!...ای بابا گفتم با اون حالت نرو گوش نداد...
با پشت دستم اشکامو پاک کرد: حالش بد بود مگه؟!!
- اره...صبح تو تعمیرگاه بیهوش شد...نمیدونم چش شد یهو خورد زمین! چند دقیقه ای بیهوش بود بعدشم که بهوش اومد سوار ماشینت شدو رفت...
داد زدم: کجا رفت؟؟کجارو داره بره؟؟
- مهسا..اروم باش ببینم چه خاکی به سرمون شده...الان مهمون داریم به عماد گفته بودم شماهم بیاین...ولی...به هرحال بعد رفتن مهمونا میام پیشت...
گوشی رو قطع کردمو دوباره شماره ی عمادو گرفتم!...خاموش بود...از ظهر که ی دفه قطع شد خاموشه...
دستامو روی صورتم گذاشتمو نشستم رو زمین: عمااااد....عمااادمم....
کجا دنبالت بگردم؟! کجا برم؟! سراغتو از کی بگیرم؟! داد زدم: بابااااا جوووننن...بابایییییی؟؟!!
پیشونیمو به سرامیک خنک کف خونه چسبوندمو جیغ زدم...داغ بودمو هیچی ارومم نمیکرد! واقعا کجا برم دنبالش؟!اگه اتفاقی افتاده باشه براش چیکار کنم؟؟؟؟....
به کبوترهای کنار پنجره خیره شدم؛ چقد دلم میخواست الان جای یکی از اینا باشم...در اتاق باز شد؛ نگاهمو از پنجره نگرفتم؛ دستی روی شونم نشست: مهسایی؟؟...عزیزم؟! ...تا کی میخوای اینجا تو این اتاق بمونی؟!
به لباس توی دستم خیره شدم؛ لبخند زدم! جلوی بینیم گرفتمو بوش کردم...چشمامو بستمو با همه ی وجودم بو کردن عطری رو که با ی دنیا عوضش نمیکنم...شاید ارزون بود...ولی خوشبوترین عطری بود که تا حالا شنیدم...چونم لرزید و اروم زمزمه کردم: نوشین...عماد کجاست؟!!
بغلم کرد: قربونت برم ...انقد گریه نکن...خسته نشدی ده روزه داری اشک میریزی؟!
romangram.com | @romangram_com