#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_119
با گریه نگام کرد: نسیم بهت زنگ زد؟!....
سرمو تکون دادم: نمیدونم...
فرزاد کنارم نشست: کامیار...زنگ بزن بهش...
سرمو تکون دادم و داد زدم: عوضیا حرف بزنید...چی شده؟! بابا چه ربطی به نسیم داره؟!...
فرزاد رو به مردمی که نگام میکردن گفت: بفرمایید...بفرمایید حالش بده ...نمیفهمه چی میگه...
از روی زمین بلند شدمو سمت بیمارستان رفتم؛ صدای گرفته ی شروینو پشت سرم شنیدم: کامی ...بیا بشین من خودم همه چیزو بهت میگم...
بی توجه به حرفش سمت پذيرش رفتم: ببخشید اقای جمشید رادمهر اینجا بستری شده؟!...
فرزاد دستمو گرفت: کامیار...من میگم بهت بیا با من...
بر خلاف میلم دستمو کشیدو سمت صندلیای سالن انتظار برد: ببین...پدر...سکته کرده...
نگاهم قفل شد به دهنش! نفسام تندو کوتاه: زندس؟!
کنارم نشست: نسیم بهت چندبار زنگ زده گویا...ولی جواب ندادی؛ نسیم ...بهم زنگ زدو گفت بابا سکته کرده...
زبونم مثل سنگ شده بود و به زحمت تکونش دادم: خودش کجاست؟!..دخترم؟!
شروین رو زانو نشست: بهش ی زنگ بزن... کارت داره...
خندیدم: میدونید خیلی مزخرفید...( داد زدم) بابام زندس؟!...
شروین با گریه بلند شد: دیر رسید...
با تعجب نگاش کردم!ذهنم میگفت: باور نکن چیزی رو که شنیدی....
خندیدم! خندم تبدیل شد به قهقهه...
فرزاد سرمو تو بغلش گرفت: کامیار...اروم باش...
خندم تبدیل شد به گریه...بین گریه گفتم: نسیم کجاست فرزاد؟!...
فرزاد دم گوشم گفت: بهم گفت باهاش تماس بگیری
شروین موبایلو گذاشت کنار گوشم؛ صدای نسیم تو گوشم پیچید: کامیار...شروین بهم گفت پدرت دیر رسیده بیمارستان...متاسفم...فکر نمیکردم کار به اینجا بکشه! اصلن جزو برنامه نبود....
romangram.com | @romangram_com