#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_106


ایستادم برگشتم سمتش: می مونم ولی نزدیکم نیا!!!...

پوزخند زد: بار اولت نیست!! سه شب تعمیرگاه یادته؟!!!...

بالشو روی زمین گذاشتمو دراز کشیدم: میشنوم؟!!

چند قدمیه من رو زمین دراز کشید! سریع گفتم: بالش بذار زیر سرت...

بی توجه به حرف من گفت: 32 سالمه...عمران خوندم...بعد از دوازده سال خدا منو داده به پدر و مادرم! ...وقتی بیست سالم بود مادرم فوت شد...سرطان معده!

سرمو از روی بالش برداشتمو نشستم: خدا رحمتش کنه!

دستاشو زیر سرش گذاشت.. خیره شد به سقف: وقتی مادرم فوت شد همه ی زندگیم شدن رفیقام...فرزاد و شروین! کم کم زدم به بیراهه و اونارم کشوندم به این راه...مهمونیا و پارتی ها...مشروب و قرصو کوفتو زهرمار...با نسیم تو یکی از همین مهمونیا اشنا شدم!مست بودم...نتیجش شد بارداریه نسیم!!!...

خودمو کشوندم سمتش: عماد باور نمیکنم!...

پوزخند زد: مجبور شدم عقدش کنم!! بعد عقد بچه رو سقط کرد...دوباره شدم همون کامیار اشغال...اون شبی که تصادف کردم...میلاد کنارم نشسته بودو مست بود...الکلشو ریخت رو گردنم که سیگارم از لبم افتادو پیرنم اتیش گرفت...خودمو پرت کردم پایین و پام شد این...

بالشو کشیدم سمتش: سرتو بذار رو این...گذشته رو ول کن!!

با اخم نگام کرد: ولش کنم؟! جدای اینکه هنوزم دارم چوبشو میخورم...بازم دارم درجا میزنم! وضع زندگیم بهتره الان؟!!

بازوشو گرفتم: اینو بذار زیر....

بین حرفم دستمو گرفتو کشید سمت خودش! افتادم بغلش...: باهم میخوابیم...( خواستم بلند شم که محکمتر بغلم کرد) وول نخور...کاریت ندارم!

اب دهنمو قورت دادمو سرمو چسبوندم به سینش که نگاهم به نگاهش نخوره...بی,مقدمه گفت: چند ماهشه؟!...

نفسمو بیرون دادم: سه ماهو ی هفته!!!...

- خاله میگه پسره!!!...

لبخند زدمو دستو روی سینش گذاشتم! ارامش داشت اغوش کسی,که عاشقشم...اغوش کسی که پدر بچمه...ارامش داشتو من ...این ارامشو با تک تک سلولای بدنم حس میکردم!

-برام شعر بخون

نفس گرفتم:زندگی رسم خوشایندیست

زندگی بالو پری دارد با وسعت مرگ

پرشی دارد اندازه ی عشق

romangram.com | @romangram_com