#سرآغاز_یک_احساس
#سرآغاز_یک_احساس_پارت_78
تماشای تو بهم میده
تو ایدا آل ترین خوابی
ک بیداری من دیده
ن...نمیزارم ک فردا
ی لحظه از تو خالی شه
تو بدم بشی معنای بدی واسم عوض میشه
نمیدونم چرا دلم میخواست این آهنگو گوش بدم..ولی خیلی قشنگ بود
حس کردم کسی داره هندزفری رو از توی گوشم در میاره چشمامو باز کردم و سرمو برگردوندم....بلهههه درست بود..سامان درش اورده بود
داشت بهم لبخند میزد...ی لبخند ب روش پاشیدم...لبخندش عمق تر شد و گفت:خانومی میخوام باهات بزنم
سامی خییلی با من درد دل میکرد و حرف میزد واسه همین گوشیمو جمع کردم و برگشتم طرفش به در تکیه دادم و گفتم : من سروپا گوشم بفرمایید
بهم ی نگه انداخت و باز لبخند زد...وااا این چرا امروز اینجوری شده؟؟!
اومد دهنشو باز کنه و حرف بزنه ک گوشیش زنگ خورد
به صفحه ی گوشی نگاه کرد و بعدم درحالی که ی اخم ساختگی کرده بود گفت:بابا بزار 1 ساعت بشه خواهرتو ازت قرض گرفتیم بعد هییی زرت و زرت زنگ بزن و بعد گوشی رو جواب داد
فهمیدم ک سیاوشه....حس کردم خیلی ازش دور شدم...دلم براش تنگ شد...برای صداش..برای آغوشش...برای...
چون تو فکر رفته بودم باعث شد بخشی از مکالنشونو نشنیدم اما حواسم که جمع شد همه وجودم شد گوش که بفهمم دارن چی میگن
_ن داداشم خیالت راحت خودم حواسم بهش هست شده خودم دستو پا شکسته هم برمیگردم ولی ایشون ی تار موهم از سرشون کم نمیشه
با این حرف سامان یاد حرفای صبح سیاوش افتادم ک گفت:
( ب خدا ی تار مو از سرت کم بشه میرم همشونو مجبور میکنم برن ماسه های کنار ساحلو زیر و رو کنن و موهاتو پیدا کنن)
حتی از یاداوری حرفشم هم خنده ام گرفت
_داداش من هستم دیگه..چیزی نمیشه خیالت راحت از جونمم واسم عزیزتره این آبجی خانوم شما
ی نگاه ب سامی کردم...حس کردم از زدن این حرف ی منظوری داشت..ولی...بیخی لابد من دوباره قاطی کردم
_وااای سیاوش ب خدا از دیروز ده هزار بار تاحالا همه این حرفارو زدی هااااا ب قرعان همه رو حفظ شدم میخوای بگم؟؟!
......
_ میدونم داداشم...ولی تا من هستم چیزی نمیشه بد به دلت راه نده من اخر هفته ی دیگه ابجیتو میارم میزارم ور دلت خوبه؟؟
romangram.com | @romangraam