#پرنسس_مرگ_پارت_71
من:کجا؟
آبتین:آخه عقل کل اگه بگم که هیجانش می ره!
من:واقعا دیوونه ای!
آبتین:ممنون از نظرت.
من:خواهش می کنم!
زدیم زیر خنده و بعدشم که طبق معمول انتقال.
ظاهر شدیم.از چیزی که دیدم کفم برید.خیلی زیبا بود.تا حالا مثلشو ندیده بودم.تمام سرزمین تاریکی از اون جا دیده می شد.چراغ های روشن توی نور شب می تابیدن و زمین رو روشن می کردن.قصر از اونجا خیلی کوچولو بود.خندیدم.اگه قصر به اون بزرگی انقده پس فک کنم رایان از اینجا مولکول دیده بشه اصلا محو می شه بیچاره!
آبتین:به چی می خندی؟
من:به اندازه ی رایان از اینجا!
آبتین:هی هی!داداشش اینجا وایساده اون وقت بهش می خندی؟
romangram.com | @romangram_com