#پرنسس_مرگ_پارت_66

رایان:هنوز از رفتن توی گروه ضربت پشیمون نیستی ؟نمی خوای برگردی پیش خودم و باهم این سرزمین رو بگردونیم؟

آبتین:می دونی که من از این چیزا خوشم نمیاد رایان!پس اصرار نکن!

رایان :باشه.مرغ تو که فقط یه پا داره .مواظب باش اون یکی پای مرغت هم از دست ندی؟

ابتین:من مواظبم تو کارتو بگو!

رایان:باشه.می گم.اما قبلش باید با یکی آشنا بشی!یکی که توی جنگ آینده نقش به سزایی داره!

آبتین:واقعا!و اون شخص کیه؟

رایان دستشو گذاشت پشتم و به جلو حرکتم داد:لیا کسیه که به ما کمک می کنه.تو و اون دو تا مهره اصلی من توی نبردید!

آبتین که انگار تازه متوجه من شده بود لبخندی زد و گفت:

آبتین:سلام.پس تو لیایی!توی گروه خیلیا دربارت حرف می زنن.حتی شایعاتی هم دربارت گفته شده!

من:شایعات؟

آبتین:آره.مثلا می گن که می تونی تمام عناصر رو کنترل کنی یا با درخت ها حرف بزنی!

romangram.com | @romangram_com