#پسران_بد__پارت_78

- کي گفته جن رو نميشه ديد؟! چرا شايعه درست ميکني؟ من که با شايان موافقم.بعدم تو که ميگي باباهه يکسره جلوي همه رژه ميره، خودت تا حالا ديديش؟

بامداد – نه، ولي اين دليل نميشه.

- در هر صورت، من فکر مي کنم بايد با حامي حرف بزنم.شايد بتونه يه جوري به باباش حالي کنه که بي خيال من بشه.

شايان – نميشه ازشون شکايت کرد؟

بامداد – نه بابا! فقط داروين ادعا مي کنه که اين بابا رو توي خونه شون ديده، اگه يه وقت اشتباه کرده باشه چي؟! يا اينکه طرف ثابت کرد اين کارو نکرده؟ اصلا ممکنه يارو سر اين موضوع با داروين چپ بيفته و بيچارش کنه!

شايان – راست ميگي...اينارو در نظر نگرفته بودم! تازه اگه بخواي شکايت کني بايد بيست هزار تومن هم بريزي به حساب دولت!!!

- اووو...! حالا بيست تومن هم پولي نيست...!

شايان – آره، ولي اين بي عدالتيه که به خاطر يه شکايت که حق هر شهرونديه ،بيست تومن پول مفت بگيرن.تازه تو که ميگي پولي نيست خودت الان بيست تومن تو جيبت داري؟

- معلومه که ندارم!... ولي بازم دليل نميشه حرف تو درست باشه.

بامداد – حالا بي خيال اين بحث شين....داروين الان مياي خونه ي شايان؟

- نه مي خوام برم خونه ي خودمون ببينم اتاقم چه ريختي شده، شايد بعد از ظهر يه سر بيام.

بعد از طي کردن مسير کوتاهي با همديگه از بچه ها جدا شدم و سمت خونه مون حرکت کردم.هر چي فکر مي کردم متوجه نمي شدم قضيه ي باباي حامي چيه؟ چرا اين وسط به من بدبخت گير داده؟!! چرا با شايان و بامداد کاري نداشته؟! ...البته شايد هم اينجوري نباشه! چون بامداد جلوي من و شايان يه سيلي محکم از يه دست نامرئي خورد.حتما روي اونا هم اثر داشته... ولي چرا شکايتي نمي کنن؟! در صورتي که وقتي من روي کوه سيلي خوردم کاملا متوجه شدم.

کل راه رو با همين افکار طي کردم و اصلا متوجه نشدم چجوري اون همه راه رو پياده رفتم! نزديک ظهر رسيدم خونه.در خونه باز بود.مثه اينکه بابا توي خونه بود و داشت با کسي حرف مي زد.صداشون تا دم در ميومد.رفتم داخل و ديدم بابا لوله کش اورده تا لوله ها رو درست کنه.بابا متوجه اومدن من نشد چون توي اتاق با لوله کش سرگرم حرف زدن بود.منم رفتم توي آشپزخونه که ديدم مامان اونجاست.

- سلام، شما کِي اومدين؟

مامان – عليک سلام.ما از صبح زود اومديم داريم اتاقت رو تميز مي کنيم...بابات هم لوله کش اورده تا توي همين يکي دو روزه گاز رو وصل کنيم.

- واسه در و ديوارش مي خوايد چي کار کنيد؟

مامان – فکر کنم بايد کچ ديوار رو بريزيم پايين....دود گرفته،نميشه روش رنگ زد.

- پس کلي طول مي کشه تا رديف بشه...شانس ندارم که... .

مامان – اشکال نداره، شانس اوردي خودت توي اتاق نبودي والّا وسيله رو دوباره ميشه خريد.الان هم که ما داشتيم اتاقت رو تميز مي کرديم ديديم همه ي وسايلت نسوختن.لباس هايي که توي کمد داشتي سالم سالمن.


romangram.com | @romangram_com