#پسران_بد__پارت_77
مهدي – آهان...اينو مي خواستم بگم.اين حامي اسکندري همسايه ي ماست.البته نه همسايه ي ديوار به ديوار،توي کوچه ي ما زندگي مي کنن.
شايان – همين؟
مهدي – نه... اوايل که اومده بودن توي محل پيچيده بود که اينا خانوادگي جن گيرن و از اين حرفا. بعدِ چند وقت رفيق بابام از ميانه اومد و واسش قضيه ي اينا رو تعريف کرديم.اونم گفت که اينا جن گير نيستن.يه چيزي فراتر از اون.
- فراتر از "اون" يعني فراتر از چي؟
مهدي – اه، تو چقدر خنگي داروين، يعني فراتر از جن گير ديگه.
نيما – اين پسره، حامي دوجنسه ست!
مهدي – خفه شو ابله دو جنسه نيست! چرا حرف مفت ميزني؟
نيما – خودت گفتي!
مهدي – من کي گفتم دوجنسه ست.گفتم "دورگه ست".
شايان – يعني يه رگش خارجيه ؟!!
مهدي – دورگه ي اونجوري نه... دورگه ي جن و آدم!يعني يا باباش يا ننه ش جنه.
بامداد – مطمئني؟
مهدي – من نمي دونم ولي اين رفيق بابام مي گفت... همه ي شهر مي شناختنشون،کلا مشهور بودن.
بامداد – باشه ، دستت درد نکنه.
مهدي – خواهش مي کنم، ديگه کاري نداري؟
بامداد – نه، قربونت... .
مهدي و نيما باهامون خدافظي کردن و رفتن.ما هم راه افتاديم و از دانشگاه اومديم بيرون.
شايان – مطمئنا باباهه جنِ،تابلوئه.
بامداد – ممکنه همه ي اين حرفا کشک باشه، جن رو که نميشه ديد.اونوقت اين باباهه چجوري يکسره جلوي همه رژه ميره؟
romangram.com | @romangram_com