#پارک_پارت_94
ارشیا که آرشام و پسرا رو دیده بود،گفت:
- هر روز میان؟
- آره بابا.خیلی بیکارن.
- یه دبیرستان دخترونس و هزار سودا دیگه.
خندیدم و گفتم:
- راستی مگه دانشگاه نبودی؟
- چرا.دانشگاهم که تموم شد گفتم بیام دنبالت.
- آها.مرسی.
- خواهش میشه.
دیگه چیزی نگفتیم تا رسیدیم.
ارشیا – بفرما.
من – دستت درد نکنه.زحمت کشیدی.
- خواهش میکنم.وظیفه بود.
- لطف بود.بیا بریم داخل.
- نه مرسی،مزاحم نمیشم.
- مراحمی.بای.
- بای.
وقتی ازش خدافظی کردم،کلیدمو از توی جیبم در آوردم و رفتم توی خونه.
- سلــــــام اهل بیت.
romangram.com | @romangram_com